دشمن مشترك، يگانه و متحد و متفق گردد.
تو خود نيز در مورد همه مهربان و صميمى باش، چون محبت و صفا و صميميت تو، دلهاى آنان را به سوى تو جلب مى كند. بهترين چيزى كه مى تواند موجب چشم روشنى و سرافرازى واليان و فرمانداران شود، اين است كه: در شهرها و ايالات، عدالت حكمفرما شود، تا كينه ها فرو نشسته و موجب شكوفايى محبت و مودت ملت گردد. و آن، هنگامى است كه سينه ها از كينهء فرماندار خالى گردد و او را با محبت احاطه كنند و از هر گزندى دور و مصونش دارند. نه آنكه فرمانروايى را بر خود تحميلى بپندارند ووجود او را سنگين و غير قابل تحمل احساس كنند و آرزو داشته باشند هر چه زودتر، دوران حكومتش سپرى شود. تو، به تجلى آمال و آرزوهاى آنان فرصت و ميدان بده! در تحسين و تشويق و شكوفاندن استعدادهايشان سعى و كوشش كن. گرفتاريهاى مردم را حل كن و بدان كه تشويق و تعريف از كارهاى نيك ملت، باعث تحريك روح شجاعت مى گردد و براى افراد تنبل و تن پرور نيز محرك و برانگيزاننده مى شود. و در مورد هركس رنج و زحمتى را كه متحمل شده است در نظر بگير. رنج كسى را به ديگرى نسبت مده و از هر كسى به اندازهايى كه زحمت كشيده است قدردانى كن. هرگز نبايد شرف و بزرگوارى يا شهرت فردى، تو را وادارد كه بيش از اندازهء فعاليت او، تقديرش كنى، يا گمنامى و ضعف ظاهرى كسى باعث شود كه كار و فعاليت او را كوچك و ناچيز به حساب آورى.
اى مالك! براى حكومت و قضاوت در ميان مردم، فردى را برگزين كه بهترين و شايسته ترين مردم باشد. كسى كه كارها را در تنگنا قرار ندهد، و سر و صدا و مجادلات طرفين دعوى، او را به بد خلقى و از دست دادن تعادل خود و اندارد. اگر لغزشى از او سر زد، زود متوجه شود و بر اشتباه خود اصرار نورزد. هنگامى كه حق را شناخت، در پذيرفتن آن عناد ولجاج به خرج ندهد و خود را در محظور نبيند. نفس خود را در معرض طمع ورزى و پشت همتى قرار ندهد. مسائل را سرسرى و بى اهميت تلقى نكند، بلكه دقت و عمق بيشترى در مسائل به خرج دهد. در امور شبهه آور، آن قدر توقف كند كه حقيقت بر او روشن شود، و پيش از آن اقدام، خوددارى كند. از مراجعه به طرفين دعوى هيچ گاه دلتنگ و خسته نشود و در كشف حقيقت بسيار بردبار باشد.