دواى همان عضو مرادن واز قسم نرا ودواى زنان وشرب او با زعفران جهة مفاصل وعرق النسا ونقرس وبا مقل جهة بواسير وبا سكنجبين جهة خفقان وبا كاسنى جهة حرقة البول وذر ور بيخ وثمر او جهة آكله وقروح خبيثه نافع ومغلط خون ومبلد ذهن ومصلحش روغنها وقدر شربتش چهار قيراط است ودر نيرنجات واعمال غريبه بغايت موثر واز هر مس نقل شده كه بهترين زمان قلع او انست كه مريخ در خانه شرف يا در خطى از خطوط شرف ومتصل بسعدين يا با حدى از سعدين وبا قمر در يك برج باشد وروز سه شنبه وقت طلوع بهتر از ساير اوقات است چون عضوى از اعضاى ورا با اندكى از ثمر او قليلى روغن بان يا زنبق يا روغن خلاف نرم سائيده پيشانى وچشمها وروى را به آن تدهين نمايند نزد ملوك بغايت مكرم ومعزز باشد وهر حاجتى كه روى دهد روا كردد وچون مجموعت آن را يا عضوى از آن را شكسته وبآلتى قطع نكنند وبر بازو به بندند يا بكردن آويزند از كل آفات وغرق وحرق وصاعقه وراه زنان ودزدان محفوظ باشند وتعليق او جهة رفع صرع وتسكين غضب ملوك بغايت مؤثر وبعضى شرط دانستهاند كه در اول ماه بايد تعليق نمايند وبخور او جهة دور شدن شياطين وجن ورفع فساد وعقل وجنون مؤثر است وچون ثمر نارسيدهء او را با روغن گلسرخ سائيده زن حامله بر كمر وشكم طلا كند از اسقاط ايمن باشد وچون يك عدد وگل شكفته او را كوبيده در روغن زيتون بجوشانند طلاى او رافع عسر ولادتست وهر گاه يك عدد گل نشكفته را در كتانى بريسمان پشمى كه هفت رنگ باشد پيچيده بر طفل مصروع تعليق نمايند رفع صرع او گردد بيروج الوقار بيروج الصنم است يربوزه بقلهء يمانيست ونزد بعضى رجله بيروحا بادنجانست يبرواسم سريانى بغل است كه به فارسى استر گويند تيوع اسم جنس جميع نبات شيردار است وگويند از مطلق او مراد لاغيه است چه آن بهترين اقسام اوست چون هر چه اسم مخصوصى داشته اند مذكور كرديد لهذا در اينجا ذكر خواص كليهء آن بيان مىشود جميع تيوعانت در غاية كرمى وخشكى واكثر آن در مرتبهء چهارم وبا سميت اند وجراحت كنندهء جلد ومسهل قوى در همهء امزجه ومورث اسهال دموى وقرحهء امعا وزجر وبيخش وغثيان وانقلاب معده وتقلب النفس وغشى واستعمال او را در خارج بدن جايز دانستهاند واگر بخوردن بعضى ازآن احتياج افتد زباده از دو سه فطيره ز شير او بدون مصلحى نبايد اشاميد ومصلحات او نشاسته وآرد جو وروغن بادم وگلسرخ ورب سوس وكثير است ودواغ سرد كرده رافع افراط عمل اوست يحمور اسم حمار الوحش است ونزد اطبا نوعى ازايل است ودر الف مذكور شد يحضيض كرفس بزرگ برگ بستانيست يدالله خون بز چهار ساله است كه در اول پائيز گرفته باشند ودر ماغر مذكور شد يذره فسوس است يذفه درخت بلست يراع قصب است يرمه عسبة النار است ير نا اسم عربى حناست يراميع هليونست يربوع به فارسى موش دشتى نامند وآن ماند وآن مانند موش واز آن بزرگتر ودستهاى او بسيار كوتاه تر از پانزده ساله اش بلند است در سيم گرم وخشك وكثير الغذا وملين طبع ومدر بول ومبهى وجهة امراض بارده مثل فالج ورعشه ومفاصل واخراج سنگ كرده ومثانه رافع ومحرق خون ومصلحش ميوهاى تازه وترشيها است نثيف حجر اليف است يعصوب كبك نر است يعضيد خندريلى است نعمصيد بغين معجمه اسم سريانى ربياس است يقطين اسم جنس كل نباتيست كه بر ساق نه ايستد مثل نبات خربزه ولبلاب وامثال آن وعوامر از مطلق از مراد قرع است كه به فارسى كدو نامند يلنجوج به عربى عود هنديست يلم اسم فارسى عزى السمك است يمامه اسم كبوتر خانگى است يمام شفنين بريست يمليك اسم تركى لحية التيس است يميثان اسم تركى زعرور است يمسو بلغة اكسيريان ابقر است كه شوره نامند يمر نام مصافست يمورطه اسم تركى بيض است كه تخم مرغ باشد نيتون بلغة نبطى اسم ثافيثاست نيق الفخه است ينبطور اسم سلمه است ينبوست خرنوب بنطيست نيمه نباتيست شبيه بخندريلى وبرگش از برگ كاسنى كوچكتر وساقش زياده بر شبرى وگلش زرد ومؤلف اختيارات بديعى گويد در شيراز از او را سنبل دارو نامند تازهء او جهة الصاق جراحات تازه وذر ور خشك او جهة زخمهاى كهنه مفيد است ونزد بعضى خندريلى است يوز اسم فارسى فهد است وبتركى پارس نامند حيوانيست مانند پلنگ واو رام نموده اند مانند سكان شكارى صيد وحوش باو ميكنند حرارة وپيوسته او كمتر از پلنگ ودر جميع افعال قريب باوست يوشان اسم تركى شبح است يونجه صحرائى اسم تركى وفارسى فصفصه است يونجه باغى اسم رطبه است يونگ اسم تركى صوفست ييلان اودى اسم تركى ثيلت پنير كوكى اسم تركى جزر است كه به فارسى زردك نامند قدتم بحمدالله وحسن توفيه واستعين باكرام المفضل المنعام على اتمام المعالجات والدستورات انه على مايشاء قدبر وبا لجود والافضل جدير والحمد لله رب العالمين
(٢٦٥)