مى بخشد، همانا ترجيح و انتخاب و اراده خود انسان است، پس درست است كه هر فعلى از افعال انسان اگر محقق شد، طبق ضرورت، تحقق پيدا مى كند و اگر ترك شد، طبق ضرورت ترك مى شود، ولى آن علتى كه به تحقق آن فعل و يا ترك آن فعل، ضرورت داده، همانا اراده و اختيار و انتخاب خود انسان است نه چيز ديگر.
و معناى اين ضرورت در اين جا اين است كه افعال انسان با اختيار ضرورت پيدا مى كند و اين ضرورت، منافى با اختيار نيست بلكه مؤيد و مؤكد آن است.
اين كه مى گوييم برخى افعال انسان ضرورى الوجود و بعضى ضرورى العدم، نبايد موجب اشتباه بشود و اين تصور را پيش آورد كه افعال انسان به هيچ وجه متصف به امكان نمى شود، يعنى درباره هيچ فعلى از افعال نمى شود گفت كه ممكن است بشود و ممكن است نشود، زيرا اينكه مى گوييم برخى شدنى است، يعنى با فرض تحقق جميع شرايط و اجزاء علل، شدنى است. و آن را كه مى گوييم نشدنى است، يعنى با فرض عدم اجتماع شرايط و مقدمات، نشدنى است و اگر نه هر فعلى در ذات خود ممكن است بشود و ممكن است نشود و همچنين هر فعلى با در نظر گرفتن بعضى از شرايط و مقدمات وجودى اش (نه همه آنها) باز ممكن است بشود و ممكن است نشود، مثلا اگر فعل را صرفا با ذات انسان در نظر بگيريم و اراده و علم و اختيار انسان را در نظر نگيرم، آن فعل ممكن است از انسان صادر بشود و ممكن است صادر نشود، ولى اگر فعل را با انسانى در نظر بگيريم كه علم و اراده و اختيار وى نيز به فعل تعلق گرفته، البته در اين صورت نسبت فعل به انسان، ضرورت است نه امكان. (1) براى اينكه معناى اختيارى بودن افعال انسان به آسانى روشن شود، بهتر اين است كه مقايسه اى بين طرز فعاليتهاى انسانى و طرز فعاليتهاى جمادى، نباتى و