نيست، زيرا هر معلولى كه ضرورت پيدا مى كند به واسطه علت تامه اش ضرورت پيدا مى كند. افعال انسان نيز با پيدايش علل تامه آنها، ضرورت پيدا مى كنند. علت تامه فعل انسان، مركب است از: مجموع غرايز، تمايلات، عواطف، سوابق ذهنى، قوه عقل، سنجش و موازنه، مآل انديشى، قدرت عزم و اراده، يعنى هر فعلى كه از انسان صادر مى شود بايد مطلوبى را براى انسان دربر داشته باشد، يعنى بايد (لا اقل) با يكى از تمايلات و غرايز انسان، وفق بدهد.
از اين رو انجام هر فعلى را كه انسان تصور مى كند اگر هيچ مطلوبى را دربر نداشته باشد و هيچ يك از غرايز و تمايلات را ارضاء نكند و به اصطلاح حكما (نفس)، فايده اش را تصديق و امضا نكند، امكان ندارد كه قواى فعاله انسان به سوى آن عمل روانه شود. پس از آنكه توافق آن با بعضى تمايلات محرز شد و فايده اش امضا گرديد، جميع سوابق و اطلاعات ذهنى انسان، مداخله مى كند و سپس قوه سنجش، مقايسه، موازنه و بالأخره قوه عاقله انسان، جميع جوانب را تا حد امكان در نظر مى گيرد و مآل انديشى مى كند. اگر احيانا آن كار در عين موافقت و ارضاء برخى تمايلات از جنبه هاى ديگرى مضارى را دربر داشت، مثل آنكه در عين لذت و خوشى حاضر، الم و ناخوشى را بالمآل همراه داشته باشد يا آنكه در عين موافقت با بعضى از غرايز دانى، غرايز عالىتر را ناراضى سازد، در اين صورت، اراده در مقابل تمايل، تحريك شده، مقاومت مى كند و آن را به عقب مى راند.
و اگر از اين لحاظها به موانعى برنخورد و يا آنكه آن موانع در مقابل فوايدى كه از فعل حاصل مى شود كوچكتر باشد، حالت عزم و اراده پيدا مى شود و فعل، صورت وقوع پيدا مى كند، يعنى در يكى از اين دو صورت، انسان پس از مقايسه و سنجش و موازنه، فوايد و مضار جانب ترك را ترجيح مى دهد. و در صورت ديگر، جانب فعل را. و در هر دو صورت، آن چيزى كه به فعل وجود مى دهد و ضرورت