در سند و متن اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد، از جمله آنكه به ماجراى آزادى قسطنطنيه اشاره شده كه طى چند قرن، مشكل سياسى، نظامى مسلمانان و كانون تهديد بخشى از دولت اسلامى بشمار مىرفت، تا آنكه سلطان محمد فاتح، حدود پانصد سال پيش آن را فتح كرد. البته مسلمانان از قول پيامبر (صلى الله عليه وآله) درباره آزادى قسطنطنيه، روايات بشارت دهنده اى نقل نمودهاند كه صحت آنها نياز به تحقيق و بررسى دارد ولى آنچه به موضوع ما مربوط مىشود، رواياتى است كه به آزاد سازى قسطنطنيه بدست حضرت مهدى (عليه السلام) اشاره مىكند كه از جمله، همين روايت است.
بنابراين يا بايد بگوئيم فتح قسطنطنيه به دست حضرت مهدى (عليه السلام) از مطالبى ست كه راويان حديث در لابلاى روايات از خودشان اضافه كردهاند زيرا مىدانستند آن حضرت تمام مشكلات مسلمانان را حل و فصل مىنمايد و همانطور كه گفتيم مسأله قسطنطنيه قرنها مشكل بزرگ مسلمانان بود. و يا اينكه ممكن است مراد از قسطنطنيه، پايتخت روم در زمان ظهور حضرت باشد و در برخى روايات از آن به شهر بزرگ روم تعبير شده، همان شهرى كه طبق روايت، حضرت و يارانش آن را محاصره نموده و با تكبير آزاد مىكنند.
اما سرنوشت اين روايت هر چه باشد حتى اگر آن را ساختگى فرض كنيم، روايتى است متعلق به مؤلفى معروف كه حدود يكهزار و دويست سال قبل آن را نگاشته. چون تاريخ درگذشت ابن حماد سال 227 ه. ق است و روايت را از تابعين قبل از خود نقل كرده. بنابراين، اين روايت حداقل، حاكى از تصوير ذهنى راويان آن زمان نسبت به وضع سياسى كلى سال ظهور و رايج بودن اخبار و وقايع ظهور حضرت نزد مسلمانان و جستجوى آنها از علائم ظهور بوده است.
علاوه بر آن، محتواى بيشتر مطالب اين روايت يا در روايات ديگر آمده و يا نتيجه منطقى پيشامدهايى است كه در ديگر روايات بر آن تصريح شده است.