مصرف فقرا برساند، و ميل نداشت حتى يكشب آن پول در خانه اش بماند لهذا در يك روز تمام طلاها را به اين و آن داد. بامداد ديگر سائلى پيدا شد و با اصرار از پيغمبر كمك خواست، پيغمبر هم چيزى در دست نداشت كه به سائل بدهد از اينرو خيلى ناراحت و غمناك شد. اينجا بود كه آيه قرآن نازل شد و دستور كار را داد. آيه آمد: " نه دستهاى خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش كه بعد تهيدست بمانى و مورد ملامت فقرا واقع شوى ". (1) اينها است احاديثى كه از پيغمبر رسيده آيات قرآن هم مضمون اين احاديث را تأييد مى كند و البته كسانى كه اهل قرآن و مومن به قرآنند به مضمون آيات قرآن ايمان دارند.
به ابوبكر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصيتى بكن گفت: يك پنجم مالم انفاق شود و باقى متعلق به ورثه باشد و يك پنجم كم نيست، ابوبكر به يك پنجم وصيت كرد و حال آنكه مريض حق دارد در مرض موت تا يك سوم هم وصيت كند و اگر مى دانست بهتر اينست كه از تمام حق خود استفاده كند، به يك سوم وصيت مى كرد. سلمان وابوذر را كه شما به فضل و تقوى و زهد مىشناسيد، سيره و روش آنها هم همين طور بود كه گفتم.
سلمان وقتى كه نصيب سالانه خويش را از بيت المال مى گرفت به اندازه يك سال مخارج خود - كه او را به سال ديگر برساند - ذخيره مى كرد. به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوى در فكر ذخيره هستى؟ شايد همين امروز يا فردا بميرى و به آخر سال نرسى او در جواب مى گفت: " شايد هم نمردم، چرا شما فرض مردن را صحيح مى دانيد يك فرض ديگر هم وجود دارد و آن اينكه زنده بمانم و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجى دارم، اى نادانها شما از اين نكته غافليد كه نفس انسان اگر به مقدار كافى وسيلهء زندگى نداشته باشد در اطاعت حق كندى و كوتاهى مىكند، و نشاط و نيروى خود را در راه حق از دست مى دهد و همين قدر كه مقدار كافى وسيله فراهم شد آن را مى گيرد... ".
و اما ابوذر، وى چند شتر و چند گوسفند داشت كه از شير آنها استفاده مى كرد و