ميانش بدر مى آيد آيا با اين همه مى توانيم اين تخم مرغ يا آن طاووس را ازلى و قديم بناميم؟! اين تخم مرغ و طاووس و آنچه در جهان مشاهده مى كنيد اجزائى نيستند كه در مقام كل وجود عالم را تشكيل مىدهند و تاريخ همه آنها به روزى برمىگردد كه اصلا وجود نداشته اند. اين جهان اگر قديم وازلى بود بايد اجزائش از قديم وجود داشتند، بايد كوهش، دشتش، صحرايش، نهرش، دريايش، همه چيزش يا خودش كه جز اين چيزها نيست در عالم حس موجود مى بودند بايد تخم مرغش هميشه تخم مرغ مى بود طاووسش مستغنى از وجود تخم مرغ و بال و پر مىافراشت. اينجاست كه به حدود جهان پى مى بريم.
ابوشاكر كه اين سخنان ساده و در عين حال ژرف را شنيد با منتهاى عجز و مسكنت گفت: همينطور است يابن رسول الله روشن سخنى گفتى و نيكو گفتى.
ابوشاكر گفت: يك پرسش ديگرى دارم. بگوئيد ابوشاكر. چشمهاى ما مى بيند، گوشهاى ما مى شنود، ذائقه ما مزه را حس مى كند و بويايى ما بوها را در مى يابد و بوى بد و خوب را تشخيص مىدهد معنى اين حواس چيست. اين حواس ما را به اين حقيقت نزديك مى سازد كه ملاك حقيقت در جهان ادراكهاى مادى است، آنچه را كه ما با حواس مادى خود نمى توانيم ادراك كنيم موهومى بيش نيست، همين طور نيست يا ابا عبد الله؟ فرمود: اينطور نيست. اينطور نيست... ابا شاكر مى دانى چرا؟ آنچه را كه از حواس پنجگانه تعريف كردى آلاتى بى حس و حال را يكى پس از ديگرى شمردى....
چشم آلات ديدن، گوش وسيله شنيدن، زبان واسطه درك مزه ها و پوست مخصوص لمس و بينى از براى استشمام است. ما درخت را با اره و تبر مىبريم اما ملاك بريدن درخت تنها اره و تبر نيست و تا دستى به اره و تبر نچسبد تا نيرويى اين فلز، تيز و صيقل شده را تكان ندهد خود به خود نمى تواند گياهى را فرو اندازد تا چه رسد به درختى، آن چنان كه ظلمت را بى چراغ نشايد پيمود اين آلات پنجگانه را نيز بدون نيروى معنوى و الهى نشايد به كار انداخت نيرويى كه از فياض بخشنده قدرت و توان به خويشتن مى گيرد.