مرا باز كنند!... ". (1) منصور و تحديد فقهى حكام خودسر عباسى هميشه سعى و كوشش داشتند كه با ايجاد مشكلات اتحاد كلمهء مسلمانان را بر هم زنند و افكار را به خود مشغول سازند و از اين زاويه به هر نوع منافع خويش نائل آيند و مى خواستند عقايد و افكار مردم را به كانالى هدايت نمايند كه با روش سياسى آن وفق دهد. از اينرو مكتب تشيع را كه: منصب امامت را همانند نبوت يك منصب الهى و آسمانى است كه همگان شايستگى تحمل مسئوليت آن را ندارند رد كرده و با آنان مبارزه مى نمودند، درست است كه در اوايل روى كار آمدن حكومت عباسى در دوران ضعف و ناتوانى دولت مبارزه هنوز علنى و آشكار نشده بود ولى در مرحلهء قدرت و استيلاى كامل مبارزه با فقه اهل بيت و عقايد آنان آشكار و علنى گرديد.
منصور در سال 148 از مالك بن انس درخواست نمود كه كتاب فقه بنويسد تا متحد المال در سطح كشور مورد عمل قرار گيرد.
مالك در پاسخ گفت: اين كار صحيح نيست چون ابن منطقه را من كفايت مى كنم و در شام " اوزاعى " هستند و روحيهء مردم عراق را هم مى شناسى كه تحمل نمى پذيرند.
منصور مالك را تحت فشار قرار داد تا كتاب " الموطاء " را نوشت و همان را كتاب رسمى كشور نمود ". (2) ديگر بار متوجه ابوحنيفه گرديد و سعى و كوشش داشت كه فقه او را نيز عمومى سازد ولى در پايان كار متوجه شد اين كار از او نمى آيد او كه بارها گفته است: