بگذار زندگى كنيم. (1) محمد بن مسلم و قاضى ابن ابى ليلى روزى دو نفر براى طرح دعوى وحل اختلاف نزد ابن ابى ليلى قاضى معروف آمدند.
يكى از آنها ديگرى را نشان داده و گفت: اين مرد كنيزى به من فروخته است كه پاهايش فاقد مو مى باشد، و من گمان مى كنم از روز اول بدن او مو نداشته است و اين موضوع مرا نگران كرده است. آيا اين عيب است و من مى توانم به خاطر آن معامله را فسخ كنم؟
ابن ابى ليلى كه تا آن موقع با چنين مسأله اى روبرو نشده بود و حكم آن را نمى دانست، بهانه اى پيش كشيد و گفت: مهم نيست، مردم معمولا موهاى بدن را براى پاكيزگى و نظافت مى گيرند، بنابراين عاملى براى ناراحتى شما وجود ندارد.
مدعى كه احتمال مى داد آقاى قاضى از حكم اصلى مسأله بى خبر است و به همين جهت طفره مى رود گفت: من كار با اين حرفها ندارم. بالاخره اين موضوع عيب محسوب مى شود يا نه؟ و اگر عيب است بفرمائيد و اگر نه مرخص مى شويم.
در اين موقع قاضى دست خود را روى شكم گذاشته، گفت دچار دل درد شدم. اجازه بفرمائيد چند لحظه ديگر باز مى گردم. بلافاصله از جا حركت نمود، از در ديگرى بيرون رفت و خود را به محمد بن مسلم رسانيد و گفت رأى اعلم (عليه السلام) درباره ء چنين مسأله اى چيست؟
محمد بن مسلم گفت: عين اين موضوع را نمى دانم، ولى از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود هر چيز طبيعى كه كم يا زياد شود عيب محسوب مى شود. ابن ابى ليلى گفت:
همين كافى است و بى درنگ به محكمه بازگشت و به طرفين شكايت اعلام كرد اگر مشترى مايل باشد مى تواند معامله را به واسطهء عيبى كه در كنيز است فسخ كند. (2) متن روايت " كلما زاد أو نقص عن الخلقة الأصلية فهو عيب ".