گويند: روزى پس از سركوب ساختن محمد و ابراهيم در مجلسى با همنشينان خود صحبت مى كرد در ضمن سخن ابراز نمود من باوفاتر از حجاج بن يوسف را نسبت به بنى مروان در عمرم نديده ام كه آنهمه خدمات و كشتار را در راه خدمت به بنى مروان انجام داد.
شخصى بنام مسيب بن زهير بپاخاست و گفت: حجاج در كدام امر از ما پيشى گرفته است كه ما عقب مانده ايم؟ به خدا قسم در روى زمين خداوند متعال عزيزتر و گرامىتر از رسول خدا را نيافريده است كه محبوب همگان باشد، در عين حال به ما دستور دادى كه با فرزندان او به جنگ و ستيز برخيزيم و ما امتثال نموديم و مرتكب آن جنايات شديم آيا ما با وفا و خدمتگزار نيستيم؟ منصور غضبناك شد و گفت: سر جاى خود بنشين. (1) شكنجههاى غير انسانى مدت 22 سال حكومت پر اختناق منصور، توأم با زجر و شكنجه و آزار و كشتار جمعيتهاى مدافع آزادى و طالبان حقوق انسانى بوده است كه بيشترين آنان را فرزندان و نوادگان على (عليه السلام) و خاندان رسالت تشكيل مىدادند يعنى كسانى كه در محيط قرآنى پرورش يافته و از تعاليم ارزندهء آن الهام گرفته بودند.
در سال 144 منصور هنگام مراجعت از سفر رازيابى حج، در بين راه به جمع كثيرى از خاندان على (عليه السلام) دست يافت كه در ميان آنان: عبد الله بن حسن، ابوبكر بن الحسن على الخير و برادرش عباس و عبد الله بن الحسن و جمع ديگرى كه همگان از دودمان پاك رسالت و از فرزندان فاطمه (عليه السلام) بودند. او در بين راه معروف به " ربذه " كه تبعيدگاه ابوذر صحابى بزرگ پيامبر اسلام بود دستور داد يكى از بزرگان آن جمع را هزار تازيانه بزنند تا از محمد و ابراهيم اطلاعاتى در اختيار او بگذارد ولى او امتناع ورزيد. او را با دست بندهاى آهنين و هودجهاى سرباز كه بر روى شتران چموش نهاده بودند به طرف