آيا عذر مى آورد كه بنده ء زاهد هستم و از متاع دنيا اعراض كرده ام؟ آيا اين عذر موجه است؟ آيا به عقيده شما حكم قاضى به اينكه بايد خرج زنت را بدهى مطابق حق و عدالت است يا آن كه ظلم و جور است؟ اگر بگوييد اين حكم ظلم و ناحق است، يك دروغ روشن گفته ايد و به همه اهل اسلام با اين تهمت ناروا جور و ستم كرده ايد و اگر بگوييد حكم قاضى صحيح است، پس عذر شما باطل است و قبول داريد كه طريقه و روش شما باطل است.
مطلب ديگر موردى است كه مسلمانان در آن موارد يك سلسله انفاقهاى واجب يا غير واجب انجام مى دهند، مثل زكات يا كفاره...، حالا اگر فرض كنيم معناى زهد اعراض از زندگى و احتياجات زندگى است و فرض كنيم همه مردم مطابق دلخواه شما " زاهد " شدند و از زندگى و ما يحتاج آن رو گرداندند، پس تكليف كفارات و صدقات واجبه چه مىشود؟ تكليف زكاتهاى واجب - كه به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و كشمش و غيره تعلق مى گيرد چه مى شود؟ مگر نه اينست كه اين صدقات فرض شده كه تهيدستان زندگى بهترى پيدا كنند، و از مواهب زندگى بهرهمند شوند، اين خود مى رساند كه هدف دين و مقصود از اين مقررات رسيدن به مواهب زندگى و بهرهمند شدن از آن است. و اگر مقصود و هدف دين، فقير بودن بود و حد اعلاى تربيت دينى اين بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقر و مسكنت و بيچارگى زندگى كند پس فقرا به آن هدف عالى رسيده اند و نمى بايست به آنان چيزى داد تا از حال خوش و سعادتمندانهء خود خارج شوند و آنان نيز چون غرق در سعادتند نبايد بپذيرند.
اساسا اگر حقيقت اين است كه شما مى گوييد شايسته نيست كه كسى مالى را در كف نگاه دارد بايد هر چه به دستش مى رسد همه را ببخشد و ديگر محلى براى زكات باقى نمى ماند.
پس معلوم شد كه شما بسيار طريقهء زشت و خطرناكى را پيش گرفته ايد و به سوى بد مسلكى مردم را دعوت مى كنيد، راهى را كه مى رويد و مردم ديگر را هم به آن مى خوانيد، ناشى از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پيغمبر و از احاديث او است. اينها احاديثى نيست كه قابل تشكيك باشد، احاديثى است كه قرآن به