تقسيم شده بود كشمكش گروهى شكل جديدى به خود گرفته بود ديگر منازعه بين سلسله غاصب و مخالف مشروع آن نبود بلكه دو دسته از بنى هاشم كه هر دو خود را مشروع و قانونى مى دانست و ديگرى را نفى مى كرد با هم كشمكش داشتند. (1) دو نامه گويا و بيانگر مشى عملى روز در اينجا بى مناسبت نيست دو نامه اى كه از طرف دو نماينده علويان و عباسيان ميان همديگر رد و بدل شده است آورده باشيم تا اساس منازعات و خط فكر و مشى عملى آن دو روشن تر گردد:
محمد النفس الزكيه جدى ترين رقيب علوى در نامه اى به منصور مى نويسد:
" پدر و مادرم على (عليه السلام) وصى و امام بود، چگونه است كه تو ميراث او را به خود نسبت مى دهى، در حالى كه ما هنوز زنده ايم؟ تو خود بهتر مى دانى كه در ميان هاشميان هيچكس وجود ندارد كه خصائص و افتخاراتش با ما، اعقاب و اهداف ما در گذشته و حال قابل مقايسه باشد... ما اولاد فاطمه دختر پيامبر خدا هستيم در حالى كه شما چنين نيستيد ما فرزندان دختر پيامبر اسلام هستيم، در حالى كه شما چنين امتيازى را نداريد من هم اتفاقا واسطه طلائى در نسل بنى هاشم و بهترين آنها از نظر والدين (نسبى) هستم مادرم " نارسى " نبوده و از ناحيه مادرى برده زاده نيز نيستم (2) من تبار به پيامبر مى رسانم در بين اجداد پدريم اكثريت اهل بهشت و اقليت دوزخى اند بنابراين من پسر بهترين مردم با فضيلت اسلام هستم.
و اما در باره عفو عمومى كه به من اعطا كرده اى آيا مى توانم بپرسم چه نوع عفو عمومى است؟ آيا مانند همان است كه " ابن هبيره " به عمويت " عبد الله بن على " و يا به " ابومسلم " داده است؟
از اين نامه روشن مى شود كه محمد النفس الزكيه بر اساس اينكه جدش على (عليه السلام)