انجير و زخم كبد:
ثمالى از ابى جعفر نقل مىكند كه وقتى پادشاه قبطى خروج كرد و خواست بيت المقدس را خراب كند، مردم به اطراف حزقيل پيغمبر جمع شده بوى شكوه نمودند، حزقيل وقت شب با خدا مناجات كرد خداوند برئيس هواء وحى كرد كه نفوس و ارواح آنان را بگيرد و همگى مردند، حزقيل برقوم خود اين موضوع را خبر داد، آنها بيرون رفتند ديدند همه آنها مرده اند اما عجب و خود پسندى بر حزقيل عارض شد و با خود فكر كرد كه سليمان پيغمبر صلى الله عليه وآله بيش از من - فضيلتى ندارد چون بر من هم اختيار هواء داده شد.
در اين حال زخمى بر كبد حزقيل عارض شد و او را اذيت نمود، بر خدا مناجات و خشوع كرد و روى خاكستر نشست خداوند به روى وحى نمود كه شير انجير را بگير و از بيرون بر سينه خود بمال حزقيل چنين كرد و خوب شد (1).