در جاى ديگرى مىنويسد: در اين مورد يك نكته روان شناسى هست كه به نوبه خود، حاوى سر فلسفى بزرگى است و آن نكته اين است كه انسان هنگامى كه به منظور مسائل اخلاقى، در مقابل تحريكات شهوانى مقاومت مى كند، در خود احساس پيروزى و موفقيت مى كند و درست مثل اين است كه بر حريفى فائق آمده و او را شكست داده است. و بر عكس، هرگاه كه به منظور هدف شهوانى از هدف اخلاقى، صرف نظر مى كند، در خود احساس ضعف و شكست مى نمايد و درست همان حالتى به وى دست مى دهد كه از حريفى شكست مى خورد و حال آنكه در هر دو حال، فاعل يك شخص است و اراده يك شخص كه مبادرت به عمل نموده است. اين نكته اى است كه (روانشناسان) يادآورى كرده اند. و به علاوه، هر كس مى تواند از مطالعه ضمير خود، آن را بيابد.
اين نكته مى رساند كه حيات معنوى و اخلاقى انسان، نسبت به حيات مادى وى، اصالت بيشتر دارد و شخصيت واقعى انسان، وابسته به هدفهاى معنوى و اخلاقى است. و جنبه هاى حيوانى و شهوانى، طفيلى هاى شخصيت واقعى انسان است و آن جا كه احساس ظفر مى كند، چون شخصيت واقعيش، يعنى خودش بر طفيلى هاى وجودش، فائق آمده و آن جا كه احساس شكست خوردگى مى كند از اين كه شخصيت واقعيش از طفيلى هاى وجودش شكست خورده است، يعنى اين احساس ظفر و احساس شكست خوردگى از غريزه علاقه به شخصيت، سرچشمه مى گيرد. و از اينجا اجمالا بايد فهميد كه بر خلاف نظر ماديين، حيات معنوى و اخلاقى انسان، تابع حيات مادى وى نيست و از خود، استقلال دارد. (1) * * *