چنين سرنوشتى درباره او قطعيت پيدا نخواهد كرد و آنچه كه واقع مى شود و كمتر از صد سال است، سرنوشت قطعى او خواهد بود وعمر صد ساله، سرنوشت غير حتمى او خواهد بود.
استاد علامه طباطبائى - رضوان الله تعالى عليه - در تفسير الميزان، سرنوشت حتمى و غير حتمى را - چنان كه توضيح داديم - تصوير مى كند و در اين مورد چنين مثال مى زند: آنچه در مورد سبب تام و ناقص گفتيم، به عنوان مثال: در مورد روشنائى خورشيد چنين فرض كن، ما مى دانيم بالأخره تا چند ساعت ديگر، اين شب به پايان مى رسد و خورشيد عالم تاب، طلوع مى كند و روى زمين را روشن مى نمايد، اما ممكن است ابر يا ماه و يا مانعى ديگر، ميان آن و زمين حائل گردد و نگذارد خورشيد، نورش را بر زمين بتاباند و آن را روشن نمايد، ولى اگر خورشيد از افق، بالا آيد و هيچ يك از موانعى كه گفته شد، وجود نداشته باشد، در اين صورت، خورشيد قطعا روى زمين خواهد تابيد و آن را روشن خواهد نمود.
بنابراين، نسبت ميان طلوع خورشيد و روشن كردن روى زمين، به منزله لوح محو و اثبات است كه ممكن است حاصل شود و ممكن است حاصل نشود، ولى نسبت طلوع آن در وقت مخصوص به خود، بدون آنكه هيچ يك از آن موانع مفروض، وجود داشته باشد و روشن كردن روى زمين، به منزله ام الكتاب است كه به نام (لوح محفوظ) ناميده مى شود.
روى اين حساب، تركيب خاصى كه ساختمان وجودى اين انسان با مقتضيات محدودى كه در اركان وجودى آن است دارد، اقتضا مى كند كه عمر طبيعى كه آن را در صد سال و يا صد و بيست سال، محدود كرده اند، داشته باشد. و اين همان چيزى است كه در (لوح محو و اثبات) نوشته شده است.
نهايت آنكه چون جميع اجزاء جهان، ارتباط و تأثير خاصى در وجود آدمى دارد