الحاله الشوقيه الاجماليه المعبر عنها بارادة الفعل واختياره انتهى كلامه رفع مقامه).
ثم حاوله مقايسة الارادة في ذلك بالعلم بالشئى تارة وبالعلم بذواتنا اخرى وبالنية في العباده ثالثة وباللزوم ولزوم لزوم اللزوم رابعة وبالاراده المتعلقة بالمسافة للانقسام الى غير النهاية خامسة ولك قياسها بالامكان في الممكنات والوجوب في الواجب وضرورة القضايا الضرورية الى غير ذلك (1) وانت خبير بما فيه وفي مقايساته).
يعنى:.. اراده، عبارت است از: شوق مؤكد در دل انسان با يك صورت اجمالى به گونه اى كه هرگاه نسبت به خود فعل سنجيده مى شود و فعل بالحاظ مستقل ملاحظه شود و مورد التفات قرار گيرد آن حالت را در مقايسه با آن فعل، اراده و شوقش گوييم. و هرگاه نسبت به اراده فعل و شوق اجمالى بر فعل، سنجيده شود و خود اراده، مورد لحاظ قرار گيرد، آن حالت، يك شوق و اراده اى مى شود نسبت به اراده قبلى بدون آنكه اراده ديگر و شوق ديگر لازم داشته باشد. و همچنين نسبت به اراده اراده و اراده اراده اراده و مراتب بالاتر و بيشتر.
پس بنابراين، هر يك از اين اراده ها كه به تفصيل مورد توجه است، با اراده و اختيار انجام مى گيرد و اين اراده ها همه در آن حالت شوقى اجمالى گنجانده شده است كه از آن، به (اراده فعل و اختيار) تعبير مى شود. پايان كلام.
مرحوم ميرداماد با ذكر پنج مثال (اراده) را با آنها مقايسه كرده است:
1 - علم به چيزى 2 - علم ما بر ذات خود ما 3 - نيت در عبادات 4 - لزوم و لزوم لزوم 5 - متعلق به مسافت كه قابل انقسام بر اجزاء غير متناهى است. و مى توان موارد ديگرى نيز بر مثالهاى محقق ميرداماد - رحمة الله تعالى عليه - افزود، مانند:
امكان در ممكنات، وجوب در واجب، ضرورت در قضاياى ضرورى و ديگر موارد مشابه..)