بدون علت، محال است و بايد علت داشته باشد. پس (الانسان موجود) هم به جهت تقييدى احتياج دارد و هم به جهت تعليلى، ولى در (الوجود موجود) اين چنين نيست كه هم جهت تقييدى و هم جهت تعليلى بخواهيم، بلكه (الوجود موجود) احتياجى به جهت تقييدى، ندارد زيرا نفس (وجود) در حمل (موجود) بر آن كافى است. و (وجود) احتياجى به چيز ديگرى كه در كنارش ندارد تا وجود پيدا كند، مانند (البياض ابيض) ولى در عين حال وجودش وجود امكانى است و ممكن بدون علت، وجود پيدا نمى كند و بايد علت داشته باشد.
پس روشن شد كه (البياض ابيض) محتاج به جهت تقييدى نيست ولى (الجسم ابيض) محتاج به جهت تقييدى است كه در دومى وضع موضوع براى حمل كافى نيست و در اولى نفس موضوع براى حمل كافى است.
و اما (الانسان موجود) به دو حيثيت احتياج دارد: 1 - حيثيت تقييديه 2 - حيثيت تعليليه.
(حيثيت تقييديه) مى خواهد براى اينكه وجود به كنارش بيايد، و (حيثيت تعليليه) مى خواهد براى اينكه وجود امكانى است و علت مى خواهد. بر خلاف (الوجود موجود) كه جهت تقييدى نمى خواهد اما (جهت تعليلى) مى خواهد.
با توضيحات گذشته، پاسخ حضرت امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - روشن شد كه فرمود: اين جواب، ناشى از خلط ميان جهت تقييدى و جهت تعليلى است، زيرا در (الوجود موجود) كه وجود بر موجود، حمل مى شود، نيازى به ضم جهت تقييدى نداريم.
و جهت وجود موضوع در صحت حمل كافى است، بر خلاف (الجسم ابيض) كه گفتيم بايد حيثيت تقييدى داشته باشد كه اولى را اصطلاحا (خارج محمول) و دومى را (محمول بالضميمه) مى گويند.