وجود پيدا نكند. و اگر علت تامه وى محقق نگشت، خواه از آن جهت كه در يكى از شرايط وجود وى نقصانى باشد و خواه از آن جهت كه مانعى پيدا شود و اقتضاى علت را خنثى كند، جبرا و ضرورتا آن حادثه، تحقق نخواهد يافت، يعنى محال است كه در اين فرض، آن حادثه پديد آيد. حادثه اى كه در اين جهان تحقق پيدا مى كند از وجود علت تامه وى وبالنتيجه از ضرورت وى حكايت مى كند. و هر حادثه ممكنى كه وجود پيدا نمى كند، از عدم علت تامه وى وبالنتيجه از عدم ضرورت وى بلكه از ضرورت عدم وى حكايت مى كند.
انكار جريان عليت عمومى در پيدايش حوادث جهان، مساوى با صدفه و اتفاق و انكار قانون مندى و نظم حقيقى در كار جهان است، هم چنان كه انكار ضرورت نظام هستى نيز مساوى با صدفه و اتفاق و انكار قانون مندى است. اين قانون استثنا ندارد، يعنى اين طور نيست كه در برخى موارد، حوادث جهان بر اساس اصل عليت و يا اصل ضرورت على و معلولى، تحقق پيدا نكنند.
روى اين اساس، اشكال (جبر) جان مى گيرد، زيرا اگر نظام هستى، ضرورى و وجوبى است و هر چه شدنى است مى شود و محال است كه نشود و هر چه نشدنى است و نمى شود، محال است كه بشود، افعال و حركات صادره از انسان نيز كه جزئى از حوادث اين جهان است، همينطور مى باشد، يعنى آنچه بايد از انسان صادر شود، خواه و ناخواه صادر مى شود. و آنچه بايد صادر نشود خواه و ناخواه صادر نمى شود و هيچ فعلى از افعال انسان نيست كه بتوان گفت، ممكن است صادر بشود و ممكن است صادر نشود، پس هيچ گونه اختيار و آزادى براى انسان در اعمال و افعالش نيست، زيرا (اختيار) امكان است و (جبر) ضرورت.
و چنان كه ديديم، جهان، جهان ضرورت است نه جهان امكان. به عبارت ديگر: همان طورى كه حركات اجرام بزرگ و كوچك اين جهان، از اتم گرفته تا