معمولا هنگامى كه با تعبيرى در قرآن مواجه مى شوند كه با اصول مسلم خودشان جور نمى آيد، دست به توجيه و تأويل مى زنند، گرچه لزومى ندارد در اين باره زياد بحث كنيم.
بنابراين، معناى قضاء الهى درباره حوادث جهان اين است كه اين حوادث از ناحيه ذات حق، قطعيت وحتميت يافته اند، حكم قطعى حق درباره آنها چنين و يا چنان است. و معناى تقدير الهى اين است كه اشياء اندازه خود را از آن ناحيه كسب كرده اند و چون خداوند فاعل بالعلم وبالمشية وبالاراده است، بازگشت قضاء و قدر به علم و به اراده و مشيت الهيه است.
صاحب مواقف - كه از مشاهير متكلمين است - درباره معنا و مفهوم قضاء و قدر مى گويد: (قضاء الهى از نظر اشاعره عبارت است از اراده ازلى حق كه به وجود اشياء در ظرف خود تعلق گرفته است. و قدر الهى عبارت است از ايجاد اشياء به وجه خاص و اندازه معين از نظر ذات و صفات.
گاهى قضاء و قدر به صورت مترادفين به معناى (سرنوشت) به كار مى رود. و گويا نكته استفاده از واژه نوشتن در ترجمه آنها اين است كه بر حسب تعاليم دينى، قضاء و قدر موجودات، در كتاب و لوحى نوشته شده است. با توجه به اختلاف معناى لغوى قضاء و قدر مى توان مرتبه قدر را قبل از مرتبه قضاء دانست، زيرا تا اندازه چيزى تعيين نشود، نوبت به اتمام آن نمى رسد. و اين نكته اى است كه در بسيارى از روايات شريفه، بر آن اشاره شده است.
جمعى از عوام در تفسير اين دو كلمه چنين پنداشته اند:
سرنوشت هر يك از روز نخست بدون اطلاع و حضور او از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين، هر كسى با سرنوشت معينى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست. هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد چه