بيابند (1). سپس حادثه اى به وقوع پيوندد كه پس از آن قريش گويند: ما را نزد اين طاغى ببريد، سوگند به خدا اگر او محمدى يا علوى يا فاطمى بود دست به اين عمل نمىزد، آنگاه خداوند به شكل كامل حضرت را بر آنان مسلط گرداند و حضرت قاتلان را به هلاكت رسانده و همه وابستگان به آنها را به اسارت گيرد، سپس حركت كرده و در شقره (2) فرود آيد، در آنجا به وى خبر رسد كه نماينده او را كشتهاند، دگر بار به سوى آنها بازگردد و آنان را چنان هلاك كند كه كشتار حره در برابر آن ناچيز نمايد. آنگاه مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت كند... " (3) اين روايت بيانگر دو نبرد در شهر مدينه است. نخستين نبرد بعد از وقوع حادثه اى است كه بدست حضرت صورت مىپذيرد و قريش و ديگران آن را نكوهش نموده و ناخوش مىدارند. به نظر مىرسد كه آن حادثه در ارتباط با تخريب مسجد پيامبر و قبر مطهر آن حضرت و بازسازى آنها باشد، چنان كه روايات ديگر نيز آن را بيان كردهاند. دشمنان آن حضرت اين رويداد را بهانه اى براى تحريك مردم عليه امام (عليه السلام) و مبارزه با وى قرار مىدهند، حضرت با آنها به نبرد برمىخيزد و طبق روايتى ديگر، صدها تن از آنها را به هلاكت مىرساند، در اين هنگام است كه قريشيان يعنى بستگان قبايل قريش آرزو مىكنند كه اى كاش امير مؤمنان (عليه السلام) هر چند به مقدار كشتن ماده شترى حضور داشت تا آنها را از دست انتقام مهدى نجات مىداد زيرا سياست امير مؤمنان (عليه السلام) در مورد آنها سياست بردبارى و گذشت بوده است.
اما نبرد دوم، بعد از پايان دادن به جنبش مخالفان و تعيين حاكم براى مدينه