او روزگار برخى از اصحاب بزرگ امام ششم و هفتم و هشتم (صلى الله عليه وآله و سلم) را نيز درك كرده بود و خود از شاگردان و راويان نام آور امام جواد و امام هادى (صلى الله عليه وآله و سلم) محسوب مىشود. او در مدارج ايمان و معرفت بدان جايگاه رسيد كه امام هادى (عليه السلام) به او فرمود: " تو از دوستان حقيقى مايى ". (1) " صاحب بن عباد " مىنويسد: " عبد العظيم حسنى در امور دين آگاه، و به مسائل مذهبى و احكام قرآن كاملا آشنا بود ". (2) " ابوحماد رازى " از اهل رى، مىگويد: خدمت امام هادى (عليه السلام) شرفياب شدم و مسائلى را پرسيدم، هنگامى كه خواستم از خدمت امام مرخص شوم، فرمود: هر وقت مسائلى برايت پيش آمد از عبد العظيم حسنى بپرس و سلام مرا نيز به او برسان ". (3) او يك بار عقايد خويش را به امام عرضه داشت، و امام هادى (عليه السلام) عقايد او را تصديق فرمود، چنان كه خود مىگويد: بر مولاى خود امام هادى (عليه السلام) وارد شدم، چون نظرش بر من افتاد فرمود: مرحبا بر تو اى ابا القاسم! تو به راستى دوست مايى.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! مىخواهم دينم را به شما عرضه دارم، چنان كه مورد رضايت شما بود بر آن ثابت قدم باشم تا خداى متعال را ملاقات كنم.
فرمود: بگو. عرض كردم: اعتقاد من، آنست كه خداى تبارك و تعالى يكتاست و هيچ چيز شبيه او نيست، و او از " إبطال " و " تشبيه " بيرون است (ابطال: يعنى خدا را هيچ انگاشتن، و تشبيه: يعنى او را با مخلوقات شبيه و همانند دانستن)، و خداى متعال نه " جسم " است و نه " صورت " و نه " عرض " و نه " جوهر "، (4) بلكه او پديد آورندهء اجسام و صورتگر صورتها و آفريدگار اعراض و جواهر و مربى و مالك و قرار دهنده و پديد آورندهء همه چيز است.
و معتقدم كه محمد (صلى الله عليه وآله) بنده و پيامبر او و آخرين سفير الهى است و تا قيامت، پيامبرى