رسيدگى شود، كام را خنك مى كند و به انسان، وقار مى دهد و حماقت را از بين مى برد و گمشده را پيدا مى كند و انسان را از تردد و دو گانگى نجات مى دهد و از توقف باز مى دارد و مدارا مى كند انسان را تا جايى كه خالص مى شود و همت او عالى مى گردد و نفس او عزيز و ذلت ناپذير و مستقل مى شود و قريحه ها سرشار و پاك مى شود، البته مشروط به اينكه هواهاى نفسانى بر آنها پيروز نگشته و آنها بر نفس خود غالب آيند و به آنها توفيقى خاص و طبعى عالى و اشتغالات مفيد و اميدهاى صحيح كه انديشه آنها در توان باشد و وسائل ديد آنها كاملا آماده و مهيا باشد، عنايت شود.
و اما آنچه را كه من و غير از من به خود نسبت مى دهيم بر اساس عقل بازارى (عقل معمولى) است، پس سر منشأ آنها عجز و ناتوانى است كه از كثافتهاى به هم تركيب شده نشأت گرفته و چه بسا نفسى نفس خود را مكر كند، پس اشتباهى مرتكب شود كه به موجب آن سرافكنده گردد.
اگر نفس به معاشرت عادت نكند، هرگز خير از زبان او بر دست او افاضه نمى شود، پس اگر افاضه كند در حالى است كه صورت او از بى شرمى برافروخته و يا افاضه مى كند در حالى كه هنوز چهره اش از زشتى خواب آلوده است و يا افاضه مى كند در حالى كه زبانا متوكل است، اما بر لفظ اعتماد و تكيه نموده است و يا افاضه مى كند در حالى كه عقل و خرد او مغشوش است كه اوهام، او را غافل نموده است.
به جان خود سوگند، شاخى كه با او به جنگ بر مى خيزد و دشمنى را كه با او به مخاصمه مشغول بوده و جدال مى كند، اگر عقل بازارى او، او را به آن وعدها و وعيدها و كيفرها - وعده و وعيد و كيفرى كه واقع مى شوند بر آنچه كه حتما اتفاق مى افتد -، وعده دهد، هر آينه مى بيند كه وقت بسيار كم و گردنبند خفه كننده است، و همانا زنجيرى است كه انسان را زندان مى كند و نجات از آن بسى مشكل