تو رعايت مى كنى و نام او را (عقل) گذاشتى، هر گاه به نقل از او راستگو باشى و هم اكنون به شهادت آزار نرساندن به مردم و شعله ور ننمودن آتش هرج و مرج، تحت تأثير هواهاى نفسانى خود قرار نگرفته باشى، بلكه حكم او دقيق تر است از حكم آنچه را كه تو او را (عقل) ناميدى و او را پيشواى خود قراردادى. بر توست كه پوزش نطلبى و عذر نياورى كه عوض داده مى شود به عوض شكمهاى دريده و دستهاى جدا شده و گردنهاى بريده، منتها پس از زمانى طولانى كه سختيها فراموش شده آن حسدها و غيظها و حقدها از اذهان بيرون مى رود، به طورى كه پنداشته مى شود كه هرگز چنين چيزى نبوده و درد و آزار و مصيبتى در كار نبوده است، حال تفاوتى نمى كند بين آنكه آن پاداش را به عنوان عوض و عطيه و بخشش دهد، و يا خود ابتدائا پاداش دهد و بخشش نمايد، چه آنكه هرگاه مهلت طولانى گذشت و مصيبتها از جوش و خروش افتاد، دشمن دشمنى خود را فراموش كرده، (1) و سرافكنده مى گردد.
اگر چنان كه ولى نعمتى، نعمت و پاداشى را به كسى بدهد بدون اينكه به او بگويد براى چه داده است، آنگاه به او اطلاع دهد كه اين پاداش آن ضربه و آن اهانت و مصيبت و آن مشكل و كتمان نصيحت و آن آزار و اذيت و يا ناسزايى است كه به تو پنجاه سال پيش وارد آمده، هرگز اين پاداش به عنوان عوض آنها واقع نمى شود، چگونه چنين باشد، در حالى كه بين دو زمان، فاصله بسيار زيادى است، و بر انگيختن دوباره و تجديد نمودن و به ياد آوردن آنها را به دنبال دارد. خداوند به فضل و كرم خود پاداش را عطا مى فرمايد، نه آنكه حق و يا واجبى را ادا كند، چرا كه هيچ چيزى بر او واجب نمى باشد و هيچ حقى بر او به نفع بندگانش ثابت نيست و اين را كسى آگاه مى شود كه علم و حكمت، به او اعطا گردد.