فاعل و كاسب مى باشند، نه اينكه مدبر او ديگرى باشد وبسان مجبور شدگان است، و مربوط به تلاش گر است، نه فردى كه جبرا به سوى عمل كشيده مى شود.
اگر قانون مصلحت و عادت آن گونه با ما ملازم و همراه بود كه ما ملازم او هستيم و آن گونه كه ما درباره او قضاوت مى كنيم او نيز در مورد ما همين قضاوت را داشت و آنچه را (عقل و حكمت) مىناميم بر او سلطنت و فرمانروايى داشت كه چيزى را مباح يا حرام سازد و جناب قدس الهى در معرض نكوهش و عذر خواهى بود، در اين صورت، آفرينش و تقدير او به خاطر غرض و هدفى بود كه برخى آن را اجابت كرده و برخى نيز بر او ستم نموده اند و يا به خاطر اين بود كه علتى او را خسته نموده و سببى عزم او را استوار ساخته است.
ولى هرگز چنين نيست، خداوند در مورد آنچه انجام مى دهد مورد بازخواست قرار نمى گيرد، اين مطلبى است كه راسخان در علم و سيراب شدگان از درياى معرفت و آنان كه كليدهاى اسرار به آنان داده شده و شبهه هاى حكمت براى آنان روشن گرديده است، به آن آگاهند.
و از من خواسته شده است كه تو را ارشاد كنم و اين امرى است كه نياز به مهلت و فرصت دارد و تو از مخالطت با من بيمناكى و اين گنجايش و مهلت و فرصت را ندارى و درياى طلب تو جوشان نيست. بايد گفت اين معضل نيز كشف نمى شود مگر با مهلت و فرصت و فراهم آمدن طبعى مناسب و با مساعدت صنع و توفيق الهى به گونه اى كه با پشت سر گذاشتن سفرهاى آن راه و طريق، او را به آن منزل رسانده و مجاهدت و تلاش در آن راهها بر او لازم نيست و طورى نيست كه درخشش آن، چشمانش را خيره سازد.
پس از اين راه به طريق ديگرى روى آور كه با آن انس و الفت دارى، زيرا جز افراد ورزيده و كار آزموده، توانايى طى آن طريق را ندارند. پس بيا تا به سوى راهى وسيعتر رويم كه مؤونه و رنج كمترى را بر دوش تو مى نهد، راهى كه اگر تو را به گوهر