نمى كرد تا چه رسد به تأمين مواد غذايى و ساير لوازم زندگيشان. پس براى تحقق چنين خيراتى، چنان شرورى ضرورت دارد.
حاصل آنكه: اولا: شرور و نقايص اين جهان، لازمه لاينفك نظام على و معلولى آن است و حيثيت شريت آنها - كه بازگشت به جهات عدمى مى كند - ذاتا متعلق محبت و اراده الهى قرار نمى گيرد. و تنها آنها را مى توان بالعرض، متعلق اراده و ايجاد و قضاء و قدر، قلمداد كرد.
ثانيا: خيرات جهان بر همين شرور بالعرض، غالب است و ترك خير كثير، براى پديد نيامدن شر قليل، خلاف حكمت ونقض غرض است.
ثالثا: همين شرور قليل و نسبى وبالعرض هم فوايد زيادى دارد كه به بعضى از آنها اشاره شد. و هر قدر بر دانش بشر افزوده شود، بيشتر از حكمتها و اسرار اين جهان آگاه مى گردد.
مرحوم علامه طباطبائى - رضوان الله تعالى عليه - بحثى را تحت عنوان (خير و شر و سعادت و شقاوت) بيان نمود كه به لحاظ جامعيت و اختصار، ذكر مى كنيم (شك نيست كه در جهان ماده، شر و فساد و بدبختيها و ناكاميهاى بسيارى موجود است كه هيچ گونه ترديدى در واقعيت آنها نمى توان داشت. و از سوى ديگر، جهان و اجزاى جهان در واقعيت و هستى خود مستند به خداى جهان است، خدايى كه همه براهين وجودش او را وجودى آراسته با هر كمال، و پاك از آلايش هر ناروايى، معرفى مى كند.
و روشن است كه اين دو مطلب (واقعيت شر و فساد وتنزه واجب) در بادى نظر با هم وفق نمى دهد. يا خدائى بايد در كار نباشد يا اگر باشد هستى هاى پر از شر و فساد به وى مستند نبايد باشد.
اين مطلب را در صورت اشكال با يكى از دو تقرير مى توان در آورد.