گفتند چرا؟ امام (عليه السلام) فرمود: وقتى به حضور استادتان رسيديد با او با گرمى و محبت رفتار نمائيد و سعى كنيد با او انس و ألفت داشته باشيد هنگامى كه انس و ألفت برقرار شد با او اين مسألة را در ميان بگذاريد كه: مسألة اى به من عارض شده است كه جز شخص شما كسى را شايستگى حل آن نيست و آن مسألة اينست: آيا گوينده قرآن مى تواند از گفتار خود، غير آن معانى را كه شما حدس مى زنيد اراده كرده باشد؟
او به شما پاسخ خواهد داد: بلى، چنين امكانى وجود دارد.
وقتى او چنين اعتراف و اقرارى را ابراز نمود به او بگوئيد پس تو چه مىدانى شايد گوينده قرآن از معانى مورد نظر شما كه احتمال تناقض مى دهى، غير آن معانى را، اراده كرده باشد كه تو حدس مى زنى، و اصولا معانى ديگرى متفاوت از آن معنى كه تو پنداشته اى اراده كرده باشد و تو آنها را در غير آن مورد خاص خود به كار مى برى؟
شاگرد به حضور استاد رسيد و مطابق توصيه و سفارش امام عسكرى (عليه السلام) رفتار نمود تا فرصت و موقعيت آن را پيدا نمود كه اين سوال را طرح نمايد.
فيلسوف عراقى با كمال دقت به سوال و شيوهء طرح آن گوش فرا داد و گفت: سوالت را تكرار كن شاگرد سوال خود را تكرار نمود:
استاد تأملى به خرج داد گفت: آرى هيچ بعيد نيست كه در لغت و فكر و انديشه چنين هدفى به كار گرفته شود و گويندهء خلاف معنى متبادر از لفظ را اراده كرده باشد.
استاد لحظه اى در سوال تأمل و دقت كرد و با خود انديشيد كه اين سوال در خور انديشه اى خود شاگرد نمى تواند باشد از اينرو از او خواست تا سرچشمه طرح اين سوال را دريابد به شاگرد رو كرد و گفت من شما را قسم مى دهم كه واقعيت امر اين سوال را بازگو نمائى و به من توضيح دهى كه اين سوال از كجا به ذهن شما خطور كرده است؟
شاگرد گفت: چه ايرادى وجود دارد كه چنين سوالى به ذهن خود من آمده باشد.
استاد: نه تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى به من بگو اين سوال را از كجا فرا گرفته اى.