كه خوشحال تر شوم و رونق مجلس ما افزون گردد. امام فرمود: من اهل شعر نيستم و كمتر از اشعار گذشتگان را حفظ دارم....
متوكل گفت: " چاره اى نيست حتما بايد شعر بخوانى! " امام شروع به شعر خواندن اشعارى نمود كه در زندگى امام هادى (عليه السلام) گذشت.
اگر اين دو تاريخ 242 طبق نظر مسعودى در مروج الذهب و تاريخ 243 طبق ثبت ارشاد مفيد. (1) دو واقعه ناگوار در زندگى او دو حادثهء بزرگ خانوادگى و شخصى، در زندگى او آثار فوق العاده داشت يكى فقدان برادر جوان به نام " سيد محمد " و ديگرى از دست دادن پدر عطوف و مهربان.
1. فقدان برادر:
پيشواى دهم چهار پسر داشت كه بزرگترين آنان سيد محمد نام بود كه گمان مى رفت پس از پدر، مقام پيشوائى را دريابد اما مقدر چنين بود كه اين پسر در حيات پدر رخت از جهان بربندد، او در سال 254 هجرى برادر جوان و باتقواى خود را از دست داد فراق اين برادر در روحيهء او تأثير فوق العاده داشت به حدى كه در جدائى او سينه چاك و نالان و گريان گشت.
شيخ مفيد صاحب ارشاد، تفصيل اين واقعه را اين چنين مى نويسد: " پيشواى دهم بر كرسى ويژهء خود نشسته بود و مردم شهر، خاندان وبنى اعمام او از فرزندان ابوطالب و عباس گرد آمده و تنها تعداد شخصيتهاى سرشناس به بيش از يكصد و پنجاه نفر مىرسيد، در اطراف او صف كشيده عده اى نشسته و جمعى جلو آن حضرت ايستاده بودند در اين موقع جوانى در حدود بيست سال با گريبان چاك زده و چهرهء آشفته، از سرسراى حرم امام (عليه السلام) حركت كرد و در سمت راست پشت سر او جاى گرفت اغلب، اين جوان را درست نمى شناختند اما سيماى اندوهناك و چشمان گريان و حالت آشفتهء او،