بين دوستان او بود خبر دادم و از امام خواستم براى رفع اختلاف دليلى (معجزه اى) آشكار فرمايد.
امام در پاسخ نوشتند: " به راستى خداى عزيز و جليل با عاقل گفتگو مى كند، هيچكس نمىتواند بيش از آنچه آخرين پيامبران و سرور مرسلان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) ارائه فرموده است نشانه و دليلى بياورد، در عين حال قوم او گفتند ساحر و كذاب است، كسانى را كه هدايت پذير بودند هدايت فرمود جز آنكه معجزات مايهء سكون و آرامش بسيارى از مردم است، و اين بدان جهت است كه خداى عزيز و جليل به ما اذن مى دهد سخن مى گوييم، و ما را از سخن منع مى فرمايد ساكت مى شويم.
اگر خدا دوست داشت كه حق آشكار نشود پيامبران را به بشارت دادن و بيم كردن برنمىانگيخت، پيامبران خدا در حال ضعف و نيرومندى حق را آشكار ساختند و گاهى سخن گفتند، تا خدا امرش را تمام گرداند و حكمش را تنفيذ نمايد.
مردم چند دسته و طبقهاند، گروهى آگاه و بر صراط نجاتند، به حق دست يازيده و به فروع و اصول اسلامى پاى بندند، شك و ترديدى ندارند و پناهگاه ديگرى نمى جويند.
دسته اى ديگر، حق را از اهل آن نمى گيرند، اين دسته مانند كسانى هستند كه بر دريا سير كنند كه به هنگام ناآرامى دريا ناآرام و مضطرب و به هنگام آرامش آن، در آرامشند.
دستهء سومى هستند كه شيطان بر آنان مسلط شده و از روى حسد به مخالفت با اهل حق، و دفع حق بوسيلهء باطل پرداخته اند. آن را كه (از صراط مستقيم دست برداشته و) به چپ وراست مى رود واگذار، چوپان هر وقت بخواهد گله را با كمتر كوششى جمع خواهد كرد.
از اختلاف موالى و دوستان ذكر كرده اى، اگر جلالت و بزرگى دليل است پس ترديدى نيست آنكه در منصب حكم و خلافت قرار گرفته (يعنى امام معصوم (عليه السلام)) به تصميم گرفتن و فرمان دادن سزاوارتر است، تو در مورد آنان كه در قلمرو مراعات تو قرار دارند