هادى (عليه السلام) است ولى در حقيقت امر، دستور جلب و احضار حضرت امام هادى (عليه السلام) مىباشد چون از استقبال سرد و برنامههاى بعدى كه ترتيب داده بود، حقيقت امر روشن گرديد پس از اين نامه إحضار بود كه امام هادى (عليه السلام) به اتفاق فرزندان و اهل و عيال كه در جمع آنان فرزند عزيزش حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) هم بود از مدينه به " سامرا " حركت كرد و وارد آن شهر گرديد.
گزارش مأمور جلب يحيى بن هرثمه كه مأمور جلب يا به اصطلاح معروف، مأمور دعوت امام هادى (عليه السلام) بود در ضمن وقايع مسافرت خود چنين گزارش مى دهد:
" روزى كه متوكل به من مأموريت داد تا وسايل جلب امام هادى (عليه السلام) را از مدينه به سامراء فراهم سازم و انگيزهء اين امر بر اساس گزارشها و اخبار گوناگونى بود كه مرتب به گوش خليفه مى رسيد نخست در مدينه به سراغ خانهء امام شتافتم هنگامى كه وارد منزل گشتم و خاندان امامت از جريان آگاه شدند اضطراب و ناراحتى در خاندان وى، پديدار گشت به حدى كه من تا آن روز با چنين اضطراب و سر و صدايى روبرو نشده بودم، من شروع به آرام ساختن آنان نمودم و سوگند ياد كردم كه نظر سوء و ناروائى دربارهء شخص امام ندارم، سپس مشغول تفتيش و جستجوى منزل شدم در اطاق نشيمن امام جز قرآن و كتاب دعا چيز ديگرى را نيافتم، امام را از منزل بيرون آورديم و خدمتگزارى او را تا محل اقامت خليفه، " سامراء " به عهده گرفتم.
روزى در هواى صاف و آفتابى امام را مشاهده كردم كه روى مركب خود، چترى هم بالاى سر خود نگهداشته است و دم اسب خود را گره زده و آمادهء حركت مىباشد از اين عمل او به تعجب افتادم لحظههايى سپرى نگشته بود كه ابرى آمد و باران شديدى ما را فرا گرفت كه كمتر نظير آن را ديده بودم. امام هادى (عليه السلام) رو به سوى من برگرداند و فرمود مى دانم شما از اين طرز عمل و رفتار من، به تعجب افتاديد ولى آنچه من مى دانستم بر شما مجهول بود. من در صحرا رشد و نمو كرده ام و بادهايى را كه پشت سر آن، باران مى آيد، مى شناسم.