گفت: والله تا به حال او را نديده ام و نمى شناسم!
در آنجا نشسته بوديم كه گروهى از اهل " قم " آمدند و از امام حسن عسكرى (عليه السلام) پرسيدند، و چون دانستند كه امام رحلت فرموده است، گفتند: جانشين امام كيست؟
حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پولهايى آورده ايم، بفرماييد: نامه ها را چه كسانى نوشته اند و پولها چقدر است؟ جعفر از اين سؤال بر آشفت و برخاست و در حالى كه گرد جامههاى خود را پاك مى كرد، گفت: اينها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمى از خانه بيرون آمد و گفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده اند. نمايندگان مردم قم نامه ها وهميان را تحويل داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براى گرفتن هميان فرستاده است، او امام است.... (1) تلاشهاى بى ثمر " معتمد " عباسى كه با شهادت امام عسكرى (عليه السلام) به خيال خام خويش، به مقصد و مراد خود رسيده بود، تصور مى كرد ديگر خطرى سر راه حكومت خود كامهء وى وجود ندارد، ولى براى اطمينان خاطر خود دست به اعمال ديگرى زد كه نشانهء جاه طلبى و عمق نگرانى او از ناحيهء فرزند امام بود او به عده اى مأموريت داد كه وارد منزل امام شوند واثاثيهء حضرت را كاملا بازرسى كرده آنها را مهر و موم نمايند.
از طرف ديگر، چون شنيده بود كه از حضرت عسكرى (عليه السلام) فرزندى باقى مانده، در صدد يافتن او برآمد و دستور داد عده اى از قابله ها، زنان و كنيزان آن حضرت را معاينه نمايند و اگر آثار حملى در آنان مشاهده شد، گزارش كنند. نقل شده است كه يكى از قابله ها به كنيزى ظنين شد و از طرف خليفه دستور داده شد كه آن كنيز را در محلى تحت نظر قرار بدهند و " نحرير " (يكى از درباريان، و پيشكار مخصوص خليفه) همراه عده اى از زنان مراقب حال او باشند تا صدق وكذب گزارش معلوم گردد. (2) مدت دو سال