پديد نياورد بلكه زندانيان و مأمورين گماشتهء خلافت را تحت تأثير قرار داد زندانبان آن حضرت به نام " صالح بن وصيف " هنگامى كه از مقام ما فوق خود دستور شدت عمل دربارهء امام را دريافت مى كند در پاسخ مى گويد: من چه كار كنم؟ دو نفر از خشن ترين و سنگدل ترين افراد را مأمور او ساخته ام كه او را تحت شكنجه و ناراحتى قرار دهند، ولى آنها به قدرى تحت تأثير روحيات و اخلاق و معنويت او قرار گرفته اند كه هر دو خود از عابدان و زاهدان گشته اند آنان براى من تعريف مى كنند: " كه هر شب زندانى ما از اول شب تا صبح، بيدار و مشغول راز و نياز با آفريدگار جهان است، و با هيچكس حرف نمى زند و هنگامى كه نگاه نافذش را بر ما مى افكند گوئى تمام قدرت و توانايى خود را از دست مى دهيم، و يكپارچه غرق در عظمت و معنويت او و در برابرش تسليم و محو مى شويم ". محيط زندان يك مكتب تربيت و تعليم بود كه تا دورافتادگان از تعاليم انسانيت را به ياد خدا و تعاليم او فراخواند.
پيشگوئى در زندان از ابوهاشم روايت شده است كه مى گفت: " من با امام حسن عسكرى (عليه السلام) در زندان مهدى عباسى بودم امام به من فرمود: اين مرد ستمكار امشب از دنيا مى رود خداوند رشتهء عمر او را قطع كرد و حكومت به حاكم بعدى منتقل گرديد افزودند من فرزندى ندارم ولى خداوند به همين زودى به لطف و منت خود پسرى به من مرحمت مى كند " وقتى كه ما آن شب را صبح كرديم تركها به مهدى عباسى حمله كردند و مردم هم با آنان همكارى نمودند (چون مهدى به معتقدات فرقه " معتزله " و " قدريه " گرايش پيدا كرده بود از اينرو اكثر مردم با او مخالف بودند) مهدى عباسى را كشتند، به جاى مهدى، معتمد را نصب كردند و با او بيعت كردند. مهدى قبل از آنكه كشته شود تصميم داشت امام حسن عسكرى (عليه السلام) را شهيد كند ولى خداوند او را به خودش مشغول ساخت، و به سوى دردناكترين عذاب حركت داد ". (1)