حلوان (پل ذهاب " تب كرد، و سخت بيمار شد چنان كه از او مأيوس شديم، چون به حلوان درآمديم در كاروانسرائى منزل گرفتيم، " احمد "، گفت مرا امشب تنها بگذاريد و خود به جايگاههاى خود برويد، هر كس به جايگاه خود رفت، نزديك صبح به فكر افتادم، چشم گشودم " كافور " خادم مولاى خود امام عسكرى (عليه السلام) را ديدم كه مى گويد:
" احسن الله بالخير عزائكم، وجبر بالمحبوب رزيتكم - خداوند شما را تسليت نيكو دهد و به پاداش پسنديده، مصيبتان را جبران فرمايد ".
آنگاه گفت: غسل و كفن مصاحب شما احمد انجام شد، برخيزيد و او را دفن كنيد، همانا او به جهت قرب به خداى متعال، نزد مولايتان از همهء شما گرامى تر است "، آنگاه از نظر ما پنهان شد. (1) 2. " ابو هاشم، داود بن قاسم جعفرى ":
از نسل جناب جعفر طيار (عليه السلام) (2) و از بزرگان دودمان خويش و اهل بغداد بود، در خدمت ائمه (صلى الله عليه وآله و سلم) مقام و منزلتى بزرگ داشت، عهد امام جواد و امام هادى و امام عسكرى را درك كرد، و در اوائل غيبت صغرى از ناحيهء امام عصر (عليه السلام) از وكلاء و كارگزاران نيز بوده است.
ابو هاشم به ائمه (عليه السلام) بسيار نزديك بود و از دوستداران صميمى و ياران ويژهء آنان محسوب مى شد، و روايات بسيارى از آن بزرگواران نقل كرده و كتابى نيز تأليف نموده است كه گروهى از بزرگان شيعه از كتاب او روايت كرده اند. (3) ابو هاشم مردى آزاده و شجاع و بى باك بود، هنگامى كه سر " يحيى بن عمر زيدى " (4) را نزد " محمد بن عبد الله بن طاهر " والى بغداد آوردند، برخى اين پيروزى را به او تبريك و