ظلم آرى، مدبرى، جف القلم * عدل آرى، برخورى، جف القلم تو روا دارى روا باشد كه حق * همچو معزول آيد از حكم سبق!
كه ز دست من برون رفته است كار * پيش من چندين ميا چندين مزار بلكه آن معنى بود جف القلم * نيست يكسان نزد او عدل و ستم اين تفسير، گر چه في حد نفسه، منطقى و اصولى است، اما با ظواهر آيات و رواياتى كه در باب قضاء و قدر حتمى و غير حتمى، وارد شده است، انطباق كامل ندارد.
مثلا رواياتى كه در باب (بداء) در مورد ذبح حضرت اسماعيل آمده و يا اخبارى كه در باب اجل و تقسيم آن به مسمى و غير مسمى وارد شده است و يا ادعيه اى كه در شبهاى قدر و غيره به اين مضمون مى خوانيم: (اللهم اجعل فيما تقضى وتقدر من الامر المحتوم وفيما تفرق من الامر الحكيم في ليلة القدر وفى القضاء الذى لايرد ولا يبدل ان تكتبنى من حجاج بيتك الحرام..) (1) (خدايا! در قضاء و قدر حتميت و در كار حكيما نه اى كه در شب قدر، يكسره مى كنى و در قضايى كه رد و تغيير ندارد، اين حقيقت را قرار بده كه من از حجاج خانه ات باشم).
و يا در مورد رواياتى كه در مورد رفع بلا از قوم يونس به خاطر توبه و بازگشتشان به سوى خدا وارد شده است (2) و همچنين با رواياتى كه در مورد تأثير صدقه، صله رحم، دعا و غيره وارد شده است، انطباق تا مى ندارد، همه اين روايات تأييد مى كنند كه مقصود از قضاء حتمى و غير حتمى، همان است كه در نظر اول، بيان گرديده است.