از درم بهر آن نكو گفتار * كرد حالى روان ده و دو هزار بوفراس آن درم نكرد قبول * گفت مقصود من خدا و رسول بود از آن مدح نى نوال و عطا * زآن كه عمر شريف را زخطا همه جا از براى هر همجى * كرده ام صرف هر مديح وهجى تافتم سوى اين مديح عنان * بهر كفارت چنان سخنان قلته خالصا لوجه الله * لالأن استفيض ما أعطاه قال زين العباد والعباد * مانؤديه عوض لانرتاد زآن كه ما اهل بيت احسانيم * هر چه داديم باز نستانيم ابر جوديم بر نشيب وفراز * قطره از ما به ما نگردد باز آفتابيم بر سپهر علا * نفتد عكس ما دگر سو را چون فرزدق به آن وفا وكرم * گشت بينا قبول كرد درم از براى خداى بود ورسول * هر چه آمد از وچه رد چه قبول بود از آن هر دو قصدش الحق حق * مى كنم من هم از فرزدق دق رشحهء ز آن سجال ولطف ونوال * كه رسيدش از آن خجسته مآل ز آن حريفم اگر رسد حرفى * بندم از دولت ابد طرفى صادقى از مشايخ حرمين * چون شنيد آن نشيد دور از شين گفت نيل مرا ضى حق را * بس بود اين عمل فرزدق را گز جز اينش زدفتر حسنات * بر نيايد، نجات، يافت نجات مستعد شد رضاى رحمان را * مستحق شد رياض رضوان را زآن كه نزديك حاكم جائر * كرد حق را، براى حق، ظاهر (1) 19. يافعى عبد الله بن اسعد (م 755 ه): معروف به " قطب مكه " و صاحب تأليفات كثيره از جمله " مرآة الجنان " مى گويد:
(٧٤٩)