جا دارد و سزاوار است اينك سرودهء جامى در حق امام سجاد (عليه السلام):
پور عبد الملك بنام هشام در حرم بود با اهالى شام مىزد اندر طواف كعبه قدم * ليكن از ازدحام اهل حرم استلام حجر ندادش دست * بهر نظاره گوشهاى بنشست ناگهان نخبهء نبى و ولى * زين عباد بن حسين على در كساء بها وحلهء نور * بر حريم حرم فكند عبور هر طرف مى گذشت بهر طواف * در صف خلق، مىفتاد شكاف زد قدم بهر استلام حجر * گشت خالى ز خلق راه و گذر شامئى كرد از هشام سؤال * كيست اين با چنين جمال و جلال؟
از جهالت در آن تعلل كرد * وز شناسائى اش تجاهل كرد گفت نشناسمش ندانم كيست؟ * مدنى يا يمانى يا مكى است؟
بوفراس آن سخنور نادر * بود در جمع شاميان حاضر گفت: من مىشناسمش نيكو * زو چه پرسى؟ به سوى من كن رو آن كس است اين كه مكه وبطحازمزم وبوقبيس وخيف و منى حرم وحل و بيت و ركن حطيم * ناودان و مقام ابراهيم مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات * طيبة، كوفه، كربلا، و فرات هر يك آمد به قدر او عارف * بر علو مقام او واقف قرة العين سيد الشهداست * غنچهء شاخ دوحهء زهراست ميوهء باغ احمد مختار * لالهء راغ حيدر كرار چون كند جاى در ميان قريش * رود از فخرتر زبان قريش كه بدين سرور ستوده شيم * به نهايت رسيد فضل و كرم ذروهء عزتست منزل او * حامل دولت است محمل او از چنين عز و دولتى ظاهر * هم عرب هم عجم بود قاصر