" كان عابدا، وفيا وجوادا حفيا " (1): " على بن حسين (عليه السلام) عابد و بسيار باوفا، بخشنده و بسيار نوازشگر بود و در پرس و جو از حال ديگران اصرار مى ورزيد ".
25. يوسف بن اسماعيل نبهانى (1265 - 1350 ه): صاحب كتاب " جامع كرامات الأولياء " گويد:
" على بن حسين زين العابدين، يكى از اعاظم اهل بيت و بزرگان ائمهء آنهاست عبد الملك مروان او را به غل و زنجير كشيده از مدينه به شام احضارش كرد و كسانى را مأمور حفاظت او ساخت. زهرى در آن حال وارد شد تا از حضرت سجاد خداحافظى نمايد. چون امام سجاد (عليه السلام) را در آن وضع ديد، گريه سر داده و گفت: اى كاش! من به جاى تو بودم و تو سالم مى ماندى. امام سجاد (عليه السلام) فرمود: آيا گمان مى كنى من از اين وضع ناراحت هستم؟ اگر بخواهم وضعيت عوض مى شود ولى اين غل و زنجير مرا به ياد عذاب الهى مى اندازد. سپس پاها و دستهايش را از غل و زنجير بيرون آورد و فرمود: من دو منزل بيشتر با اينها نيستم و چهار شب نگذشته بود كه مأموران به دنبال او به مدينه آمدند، و در مدينه هر چه گشتند او را پيدا نكردند. زهرى مى گويد: از بعضى مأموران پرسيدم گفتند: او را فرمانبردار مى ديديم و هر كجا پائين مى آمد ما اطرافش بوديم و به شدت از او مراقبت داشتيم تا آن شب، وقتى كه فجر طلوع كرد ديگر او را نديديم و تنها زنجيرهايش بجا مانده بود.
زهرى گفت: بعد از اين جريان به ديدن عبد الملك رفتم و او از من على بن الحسين (عليه السلام) را پرسيد جريان را به او گفتم: عبد الملك گفت: همان روزى كه مأموران او را گم كردند، او خود پيش من آمد و گفت: با من چه كار دارى؟ گفتم: پيش ما باش! فرمود:
دوست ندارم. سپس خارج شد. به خدا قسم قلبم را وحشت فرا گرفت ".
26. فضل بن روزبهان خنجى اصفهانى (م 927 ه): در كتاب " وسيلة الخادم الى المخدوم " در شرح صلوات چهارده معصوم (عليه السلام)، در صلوات بر امام زين العابدين (عليه السلام) مىنويسد: