امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشهء آن را آماده كرده ام تا در جاى امنى بگذارم.
زهرى گفت: غلام من آن را براى تو بياورد؟
امام فرمود: نه!
زهرى باز گفت: خودم آن را بردارم!
امام فرمود: نه! چيزى كه در سفر به كار من مى آيد و بردن آن مرا به ميزبانم را خوش مى سازد چرا خود بر ندارم تو را به خدا مرا بگذار و پى كار خود برو!
زهرى گويد: پس از روزى چند از او پرسيدم؟ سفرى كه در پيش داشتى چه شد؟
امام فرمود: زهرى! چنان كه تو مىپنداشتى نيست. آن سفر، سفر مرگ است و من براى آن خود را آماده مى كنم. آمادگى براى مردن، دورى از حرام و بخشش در راه خدا و انجام كار نيك است. (1) فرو خوردن خشم " روزى كنيزك او با آفتابهاى بر دست او آب مىريخت. ناگاه آفتابه از دستش افتاد و جراحتى بر امام وارد ساخت كنيزك گفت: خدا مىفرمايد: " مؤمنان كسانى هستند كه خشم خود را فرو مى خورند! " امام فرمود: خشم خود را فرو خوردم!
كنيزك گفت: و بر مردم نيز مىبخشايند.
امام فرمود: خدا از تو بگذرد!
باز كنيزك گفت: و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد!
امام فرمود: و تو را در راه خدا، آزاد كردم ". (2) " روزى چند تن مهمان او بودند. خادم وى سيخ كبابى را بر دست داشت و با شتاب