جد او را به مسند تمكين * خاتم الأنبياست نقش نگين لايح از روى او فروغ هدى * فايح از خوى او، شميم وفا طلعتش آفتاب روز افروز * روشنائى فزاى وظلمت سوز جد او مصدر هدايت حق * از چنان مصدرى شده مشتق زحيا نايدش پسنديده * كه گشايد به روى كس ديده خلق ازو نيز ديده خوابانند * كز مهابت نگاه نتوانند نيست بى سبقت تبسم او * خلق را طاقت تكلم او در عرب در عجم بود مشهور * كه مدانش مغفلى مغرور همه عالم گرفت پرتو خور * گر ضريرى نديد از آن چه ضرر شد بلند آفتاب بر افلاك * بوم اگر زان نيافت بهره چه باك؟
بر نكو سيرتان و بدكاران * دست او أبر موهبت باران فيض آن ابر بر همه عالم * گر بريزد نمى، نگردد كم هست از آن معشر بلند آئين * كه گذشتند ز اوج عليين حب ايشان دليل صدق ووفاق * بغض ايشان، نشان كفر ونفاق قربشان پايهء علو وجلال * بعدشان مايهء عتو (1) وضلال گر شمارند اهل تقوى را * طالبان رضاى مولى را گر بپرسد زآسمان بالفرض * سائلى من خيار أهل الأرض؟
به زبان كواكب وانجم * هيچ لفظى نيابد الا " هم " هم غيوث الندى اذا وهبوا * هم ليوث الشرى اذا نهبوا ذكرشان سابق است در افواه * بر همه خلق بعد ذكر " الله " سر هر نامه را رواج فزاى * نام آنهاست بعد نام خداى ختم هر نظم ونثر را الحق * باشد از يمن نامشان رونق