فرزدق در پاسخ گفت: جدى به مانند جد ايشان، وپدرى هم شأن و هم طراز پدر ايشان و مادرى به پاكيزگى گوهر مادر او بياور تا تو را نيز به مانند او بستايم و شعر بسرايم.
پس هشام فرمان داد تا نام شاعر را از دفتر جوائز و عطاياى خليفه، حذف كنند و در سرزمين " غسفان " در ميان مكه و مدينه او را به بند زندان كشند. چون اين خبر ناراحت كننده به امام على بن الحسين (عليه السلام) رسيد آن امام همام دوازده هزار درهم به رسم صله و عطيه، نزد فرزدق فرستاد و به او پيام داد كه اى ابا فراس ما را معذور دار كه اگر نقدينهاى افزون داشتيم جائزهء تو را مى افزوديم. چون عطيهء امام را نزد فرزدق بردند آن را نپذيرفت و پيام داد كه: اى فرزند رسول خدا من آنچه گفته ام جز تحت تأثير عشق و محبت مقدس و جز كسب رضاى پروردگار و رسول او، نگفته ام از اينرو صله اى در برابر آن نمى پذيرم ولى امام (عليه السلام) عطيهء خود را نزد شاعر باز فرستاد و او را قسم داد تا آن را بپذيرد و اطمينان بخشيد كه قبول آن عطيه چيزى از اجر و پاداش او در پيشگاه خدا نخواهد كاست ناچار فرزدق إنعام وصلهء امام را پذيرفت و آنگاه قصيده اى در هجاى هشام سرود تا چون خبر آن به هشام رسيد از بيم رسوائى دستور رهائى او را صادر نمود. (1) فرزدق وعبد الملك بن مروان مرحوم شيخ مفيد در كتاب " الأختصاص " علاوه بر برخورد فرزدق با هشام بن عبد الملك و آن داستان " هذا الذى يعرف البطحاء وطأته... " برخورد ديگرى را با پدر هشام، عبد الملك بن مروان نقل مى كند كه با داستان هشام بن عبد الملك اندكى تفاوت دارد و نشان مى دهد كه دو حادثه يا رخدادى بوده است آن عالم برزگوار، آن را از فرعات يكى از روايتگران شعر فرزدق نقل مى كند كه سالى همراه عبد الملك بن مروان به حج رهسپار شدم در موسم حج بود كه عبد الملك نگاهى به على بن الحسين (عليه السلام) افكند نگاهى كه توأم با تحقير بود و مى خواست او را تحقير يا تصغير نمايد از اينرو پرسيد اين كيست؟