كارى نه نهد جز آنكه بداند در طاعت خدا يا در نافرمانى او است. كسى كه برادر خود را عيب نگيرد جز آنكه آن عيب را از خود دور سازد و آدمى را بس است. (1) كه از عيب ديگران به عيب خود مشغول باشد. از متكبرى نازنده در شگفتم كه ديروز نطفه بود و فردا مردار.
و از كسى سخت در شگفتم كه در خدا شك دارد و آفرينش خود را مى بيند. و از كسى كه آفرينش آخر (قيامت) را نمى پذيرد و آفرينش نخستين را مى بيند و از كسى كه براى اين جهان كار مى كند و كار آن جهان را وامى گذارد. (2) دوستى براى خدا:
مردى به دو گفت من تو را به خاطر خدا سخت دوست مى دارم. امام سر خود را فرو افكند. پس گفت خدايا به تو پناه مى برم كه مرا به خاطر تو دوست بدارند و تو مرا دشمن بدارى. سپس گفت به خاطر آنكه تو مرا به خاطر او دوست مى دارى تو را دوست مى دارم. (3) سه چيز نجات بخش:
سه چيز فرد با ايمان را نجات مى دهد:
1. بازداشتن زبانش از غيبت مردم.
2. خود را به چيزى مشغول داشتن كه در اين جهان و آن جهان او را سود بخشد.
3. بسيار گريستن بر گناهان خود. (4) هلاكت و نجات:
او را گفتند حسن بصرى گفته است كسى كه هلاك شود شگفت نيست كه چگونه هلاك شده است، شگفت آنست كسى كه نجات مى يابد چگونه نجات يافته است؟ امام گفت: من مى گويم شگفت نيست كه كسى نجات يابد، شگفت آنست كه با فراخى رحمت