" شبى در حال طواف دور خانهء خدا جوانى را ديدم كه پردهء كعبه را گرفته و مى گفت:
اى آن كه در دل شب دعوت بى چاره را اجابت مى كند، اى بر طرف كنندهء پريشانى و مصيبت و گرفتارى مهمانان تو در اطراف خانهء تو خوابيدند و بيدار شدند ولى تو اى زندهء پاينده اى هرگز نمى خوابى، خدايا! من تو را با غمهاى جانكاه و در نهايت پريشانى و نگرانى مى خوانم. به حرمت بيت و حرم به اشك چشمم رحم كن. اگر شخص سفيه و گستاخ به احسان تو اميدوار نباشد پس چه كسى بر گناهكاران، احسان خواهد كرد؟ " " ثم بكى بكاء شديدا وأنشد يقول:
ألا يا أيها المقصود في كل حاجة * شكوت إليك الضر، فارحم شكايتي ألا يا رجائى أنت تكشف كربتي * فهب لي ذنوبى، كلها وأقض حاجتى أتيت بأعمال قباح رديه * وما في الورى عبد جنى كجنايتى أتحرقني بالنار يا غاية المنى؟ * فأين رجائى؟ ثم أين مخافتي؟
" سپس به شدت گريه سر داده و اين اشعار را زمزمه مى كرد (كه ترجمه آن گذشت):
سپس آن جوان از هوش رفت و بر زمين افتاد به او نزديك شدم ناگهان ديدم او زين العابدين على بن حسين بن على بن ابيطالب (عليه السلام) است (خداوند از همهء آنها راضى باشد) سرش را بلند كردم و به روى دامنم گذاشتم و بى اختيار گريستم يك قطره از اشك چشمم به صورت او چكيد چشمانش را باز كرد و فرمود: اين كيست كه بر ما اشك مى ريزد؟ عرض كردم بندهء حقير شما اصمعى هستم مولاى من، اين گريه و ناله از براى چيست؟ و تو از اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستى؟ آيا خداوند در قرآن نفرموده است. (خداوند مى خواهد هر نوع رجس و آلايش را از شما خانوادهء نبوت بزدايد وشما را از هر عيب پاك و منزه گرداند)؟ فرمود: افسوس، افسوس، اى اصمعى خداوند بهشت را براى كسى آفريده كه از او اطاعت كند ولو اين كه غلام سياه حبشى باشد و جهنم را براى كسى خلق كرده است كه از او نافرمانى كند ولو اين كه غلام سياه قرشى باشد آنگاه كه صور قيامت دميده شود ديگر نسب و خويشى در ميانشان نماند و كسى از كس ديگر سراغى نمى گيرد پس در