مى فرمايد: (يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر) (1)، زيرا خداى تعالى افاضه كننده خيرات و نازل كننده بركات است. پس خير مقصود بالذات و مقصود اساسى است و لكن شر، مقصود بالعرض و به قصد دوم است و منظور از قصد هم در اين مورد آن قصد و اختيارى كه از موجبات كمال و مخصصات زمان مى باشد، نيست، زيرا اين نحو از قصد و اختيار در مورد خداى تعالى محال است به واسطه آنكه از پيش گفتيم كه فيضان خير از او بر سبيل لزوم است ولازمه اين لزوم، آن است كه براى او مقابلى باشد كه آن اثر براى فيض حق است، مثل آن از محسوسات مثل نور است براى آفتاب و يا سايه است براى انسان. (آنكه از آفتاب افاضه مى شود نور است و لكن لازمه اين نور اثرى بنام سايه است).
موجود مطلق اوست و از اوست آنچه بدون واسطه پديد آمده كه عبارت باشد از (عقل اول) كه وجودش ابداعى است. پس از آن (عقول فعاله و نفوس فلكيه) است و اين سلوك عقلى كه از مبدأ اول شروع شده و به اين اثر يعنى معلول اول قصد اول اطلاق مى شود و وجه تسميه آن اين است كه ترتيب ضرورى بدون واسطه بين مبدء اول و معلول اول وجود دارد وكنم اين ترتيب عقلى در عبارت نمىگنجد. اين است آن خير محضى كه شائبه شر در آن متصور نيست و در لسان شرع به (قضاء الهى) تعبير شده است به جهت اينكه اين حكمى ثابت و مستمر و بر سنن واحد است و به همين ترتيب است آنچه از عقولى كه يكى پس از ديگرى بعد از عقل اول صادر مى گردد.
و لكن آنچه كه از منبع فيض و قبول امر دور است، گرچه خير در او بواسطه دخولش در حيطه وجود غالب است و لكن آن خير غالب چون كه مبادى او زياد و اسبابش متباين گرديد از اين تباين و كثرت، اندك شرى به صورت تصادف لازم