هم گفتگو مى كرديم، فردى ناصبى حاضر بود گفت:
من نوشته اى بدون مركب مىنويسم اگر امام پاسخ آن را داد مى پذيرم كه او بر حق است.
ما مسائلى داشتيم كه نوشتيم، ناصبى نيز بدون مركب روى برگه اى مطلب خود را نوشت و آن را جزو نامه ها به خدمت امام عسكرى (عليه السلام) فرستاديم، پاسخ سؤالات ما را مرقوم فرمودند و روى برگهء مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدر و مادرش را نوشتند، ناصبى چون آن را ديد از هوش رفت و چون به هوش آمد به حق اعتقاد پيدا كرد و در زمرهء شيعيان امام قرار گرفت ". (1) 6. " عمر بن ابى مسلم " مى گويد: " سميع مسمعى " همسايهء ديوار به ديوار من بود و مرا بسيار آزار مى داد، به امام عسكرى (عليه السلام) نامه اى نوشتم و تقاضا كردم دعا بفرمايند خداوند فرجى عنايت كند، پاسخ دادند: تو را به فرجى سريع بشارت مى دهم، تو مالك خانهء همسايهء مذكور خواهى شد.
پس از يك ماه آن مرد فوت كرد و من خانهء او را خريدم و به بركت امام آن را به خانه خويش ضميمه ساختم ". (2) 7. " ابو حمزه " مى گويد: " مكرر مى ديدم امام با غلامان (كه از ملل مختلف بودند و ترك و رومى وديلمى و فارس در ميان آنان بود) به زبان خودشان سخن مى گويد، من شگفت زده شدم، پيش خود مى گفتم... امام در مدينه متولد شده... چگونه به زبانهاى مختلف تكلم مى كند، آن گرامى به من رو آورد و فرمود: همانا خداى عزيز و جليل حجت خود را از ساير آفريدگان ممتاز نموده و به او معرفت هر چيزى را عطا فرموده است، امام لغتهاى گوناگون و نسبها و پيش آمدها را مى داند و اگر چنين نباشد تفاوتى ميان امام و مردم