نمى پذيرفت و بالاخره بوسيله منصور خليفه دوم عباسى مسموم و شهيد گرديد.
خصيصه كلى كه از مطالعه تاريخ خلفاى عباسى به دست مى آيد اينست كه آنان هر چه در آزار و اذيت پيشوايان معصوم (عليه السلام) بيشتر مى كوشيدند و به شيعيان سخت تر مى گرفتند روز به روز شماره ء پيروان آنان بيشتر و ايمانشان محكم تر مى شد و سازمان خلافت در انظار آنان يك دستگاه پليد و منفور جلوه گر مى گشت و اين مطلب عقده ء درونى شده بود كه پيوسته خلفاى معاصر را رنج مى داد و در حقيقت آنان را زبون و بيچاره مى ساخت ".
دوران انتقال خصوصيات ديگرى كه در دوران پيشواى ششم وجود داشت ترجمه ى علوم و دانش ملل و نقل آن به محيط اسلامى و ظهور فرقه ها و احزاب جديد سياسى و مذهبى بود كه طبعا برخوردهايى با افكار و آراء اسلامى پيدا مى كرد و هدف امام و ياران او نشان دادن حقايق اسلام و خنثى نمودن انحرافات و ارشاد و رهبرى گمراهان و ارائهى مكتب فكرى و اقتصادى و سياسى اسلام بود كه در سخنان و بيانات امام (عليه السلام) كاملا نمودار مىباشد و هدف امام پاكسازى محيط اسلامى از كفر، الحاد، زندقه، شعوبى گرى و غيره بود.
يكى از دلايل مهم و عوامل اساسى اين " فرقه گرايى " ها و ظهور مكتبهاى انحرافى (و يا لااقل نا اصيل) وجود خفقان و ظلم و جور حكومت مداران عباسى و تلاش در " تفتيش عقايد! " آنها براى دور نگهداشتن مردم از مكتب غنى، پربار و (اسلام اصيل) اهل بيت (عليه السلام) بود. و ما امروز نيك مى دانيم كه تعاليم حقيقى، بىواسطه و حياتبخش اسلام خدا و رسولش فقط و فقط در ذهن شكوفاى اين والاتباران بلند انديش وجود داشت.
اين آنان بودند كه مى توانستند به خواستههاى معنوى و فكرى مردم جواب دهند و روح تشنه وعدالتخواه مردم را از سرچشمه ى زلال ولايت سيراب و اشباع نمايند.
بسته شدن درهاى اهل بيت (عليه السلام) عامل گرايش مردم به مكتبهاى پوچ فلسفى آن روز، بود و عقايد و مذاهب گوناگون، در اثر تضعيف خاندان رسالت قوت مى گرفت.