گذاشتم و موسى بن جعفر (عليه السلام) را در برابر خودم ديدم تا مرا ديد فرمود:
نه به سوى معتزله...
نه به سوى قدريه...
نه به سوى زيديه...
نه به سوى هيچ طايفه ى ديگرى به سوى من بيا به سوى من بيا، از شوق نزديك بود فرياد بكشم، گفت: فدايت شوم آيا پدرت به درود حيات گفته است؟
امام تصديق كرد:
- بله پدرم از دنيا رفته است.
- به جاى او كيست؟
امام كاظم بهتر دانست كه با من با كنايه پاسخ دهد:
- خداوند هنگامى كه بخواهد تو را راهنمايى كند راهنمايى خواهد كرد.
گفتم: فداى تو گردم برادر تو عبد الله خود را جانشين پدرش مى داند و گمان دارد كه پيشواى ما اوست.
پيشواى هفتم فرمود: عبد الله " يريد ان لا يعبد الله ".
يا آنكه نام برادرم عبد الله است يعنى بنده ء خدا، اما او مى خواهد كه خداى متعال در روى زمين هرگز مورد عبادت واقع نگردد.
دوباره گفتم: پس امام واقعى چه كسى است؟
امام باز دوباره فرمودند هنگامى كه خدا بخواهد تو را راهنمايى كند، خواهد كرد.
گفتم: اين شما هستيد كه پيشواى امتيد؟
فرمود: من چنين سخنى را نمى گويم.
پرسيدم: اى پسر پيامبر پيشواى تو كيست؟
فرمود: من پيشوايى ندارم.