كه فضل الهى با ساير بندگان * بر أين فضل شكران كنيم هر زمان ز خاكش نهالش ودر پرورى * چو فردوس با حوريان وپرى هزاران در مدح آن سرزمين * كم است گر كنم بر نهالش همين كجايند خرد؟ وپير مغان * چو أو در حقيقت وعلم وبيان وپندار وگفتار وكردارنيك * نباشد كسى در صفاتش شريك كه أهل است ونزدش چو باغ ارم * بعرضش كنم بندگى با سرم در آئين أو هم روان هم قدم * كنم تا رديفش شوم دم بدم اگر پاس أو بندگيها كنم * بجاه وكمالش بنازت تنم بپايان گويد خليلي جواد * بماند بنيكى همانا بياد ويزدان باشد نگهدار أو * وباشد نگهبان وهم يار أو * * پورزند پورزند مهربان از بر ما چون برفت * رفت گرمى وسرماى رمسنان آمد باز سرماى زمستان كه بپايان آمد * روز نوروز فرح بخش چه با ناز آمد دولت اشوب رعده وبرق ويخ بندان رفت * دولت صلح وصفا باز بميدان آمد چونكه باران ونسيم در بر نوروز دهيد * لاله ونرگس ونسرين شكوفان آمد بانسيمان بهاران گل سبزه كه جهيد * باز ان بلبل دل خواه منو تو بآواز آمد همچو سارى ولبخند وچه چه بسرود * چه كند عاشق مسكين كه دلخواه آمد جون به روى نگار افتاد از تو نظرم * طرب وشادى دل باز خروشان آمد دل وامنده من از دل زندان پريد * آن هنگام كه شببوز بهار بر سر اواز آمد در بهشت دل من مسكن تو جا آمد * چه بهشتى وسط دوزخ همه جا آمد
(١٢١)