من رباعيات الخيام المترجمة هكذا الكوز والها كان مثلي (1) وبصدع المحبوب قد تاه قبلي ويد فوق جيده تلك تبدو يد خل قد عانقت جيد خل * * * ليس في كفك غير الصفر من هذا الوجود (2) وازدياد الصفر أو نقصانه صفرا يعود فكأن الكون أحلام وما فيه خيال
(1) أين كوزه چو من عاشق زارى بوده است دربند خم زلف نگارى بوده است أين دسته كه بر گردن أو ميبينى دستى است كه بر گردن يارى بوده است (2) چون نيست زهرچه هست جز باد بدست چون نيست زهرچه نيست نقصان وشكست انكار زهرچه هست در عالم نيست پندار زهرچه نيست در عالم هست