از محمد بن على (امام باقر (عليه السلام)) روايت شده كه فرمود:
" به زودى پناهندهاى به مكه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قيس براى دستگيرى وى به آنجا اعزام مىشوند، همين كه تمام آنها در " ثنيه " اجتماع كنند، جبرئيل بگونهاى كه صدايش به شرق و غرب بيابان برسد ندا دهد: اى بيدا، اى بيدا، بگير آنها را كه خيرى در آنها نيست. هيچكس هلاكت آنها را نبيند مگر چوپانى در كوهستان كه شاهد ماجراست و خبر اين حادثه را براى بقيه مىبرد. پس وقتى آن پناهنده شده به مكه داستان آنها را بشنود، خروج كند ". (1) همچنين از ابى قبيل نقل شده كه گفت:
" از آنها كسى باقى نماند مگر يك بشارت دهنده و يك بيم دهنده، اما بشارت دهنده نزد مهدى (عليه السلام) و يارانش مىآيد و از آنچه اتفاق افتاده خبر مىدهد و شاهد ماجرا، در چهرهاش ديده شود، يعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمىگرداند و بدين ترتيب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصديق مىكنند و آگاه مىشوند كه لشكر سفيانى در زمين فرو رفتهاند و دومى نيز همانند اولى خداوند چهرهاش را به پشت برگردانده، نزد سفيانى مىآيد و آنچه بر سر ياران او آمده براى وى بازگو مىكند، سفيانى نيز به جهت علامتى كه در او مىبيند گفته وى را باور مىكند و آن را مطابق با واقع مىداند. اين دو نفر مردانى از قبيله كلب هستند. " (2) از حفصه نقل شده:
" از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: لشكرى از جانب مغرب با هدف تصرف خانه كعبه بيايد. اما وقتى به بيداء رسد زمين آنها را در خود فرو برد، كسانى كه پيشاپيش آن لشكرند بازگردند تا ببينند چه بر سر جماعت آمده است كه آنها نيز به همان مصيبت گرفتار شوند، آنگاه خداوند هر كس را بر طبق نيت او برانگيزد. " (3)