عدم اعتماد و پشتيبانى و كمك به آنان را پيش مى گرفتند.
اين حديث به صورت متواتر از آن معصوم پاك به ما رسيده است كه در اين باره مى فرمايد: " من حاضر نيستم حتى گره اى از آنان را بگشايم يا دهان مشك آنان را ببندم يا قلم آنان را بتراشم ستمگران و پشتيبانان ستمگران در طبقات متراكم آتش قرار مى گيرند تا لحظاتى كه خداوند از حكم بندگان فراغت پيدا كند... ". (1) او هميشه از مرافعه و بردن قضاوت پيش حكام و داوران منصوب از ناحيه آنان منع و جلوگيرى به عمل مى آورد و مصوبات قضات آنان را هرگز تأييد نمى نمود و فقهايى را كه سر سفره ء آنان مى نشستند به شدت تقبيح مى كرد و با لحن ارشاد كلى مى فرمود: " فقهاء امناء و افراد مورد اعتماد پبامبران هستند تا روزى كه درب سلاطين نباشند هنگامى كه آنان را در موكب سلاطين و فرمانروايان جور و ظلم مشاهده كرديد آنان را در دينشان مورد تهمت و اتهام قرار دهيد كه به اصول آن اعتقاد و تعهد ندارند ". (2) منصور خليفه عباسى مانند ديگر حاكمان ستم پيشه كه مى خواهند اراده ء خود را بر دانش و دانشمندان تحميل كنند و آنان را آلت مقاصد خود قرار دهند سعى در جلب و جذب امام داشت و با عناوين گوناگون اين تمايل را إعمال مى كرد ولى سعى و كوشش او ثمرى نداشت. يكى از روزها در نامه اى به امام نوشت شما چرا مانند ديگر مردم، پيش ما نمى آئيد؟ امام (عليه السلام) پاسخ قاطع دادند كه ما از نظر دنيا چيزى نداريم كه با عدم حضور پيش شما از زوال آنها هراسناك و بيمناك باشيم و در محضر تو از آخرت و مسائل معنوى چيزى وجود ندارد كه به اميد آن به سراغ شما بياييم تا از فيض آن بهرهمند گرديم وشما در نعمتى قرار نگرفته ايد كه تهنيت و تبريك گوييم و در نقمت و مصيبتى هم قرار نگرفته اى كه تسليت بگوئيم پس روى چه حساب با شما مراوده و رفت و آمد داشته باشم؟
منصور در پاسخ امام نوشت: هدف اينست كه در شرف مصاحبت شما از نصيحت شما