است. چون در تاريخ مى خوانيم آنان به منظور جلب پشتيبانى مردم و تودهها پاره اى از اعتقادات آنان را پذيرفته و اصل غير معقول تقدم مفضول بر فاضل را در امر خلافت گردن نهاده بودند و در مسائل فرعى از و اصل بن عطاء معتزلى پيروى مى كردند امر به معروف و نهى از منكر را با إعمال زور اعتقاد داشته اند و از برنامهء قيام به سيف پيروى مى كردند. و پذيرش دعوت آنان التزام به چنين تبعات وآثار را نيز همراه داشته است. و از سوى ديگر در ميان پيروان راستين خويش كه اقليتى را تشكيل مى دادند نيز آن استعداد و زمينهء لازم را مشاهده نمى فرمودند كه كفايت امور را بنمايد. از آنرو در آن شرايط خاص تاريخى وظيفهء خويش تشخيص مى داد كه همت به بسط علوم و دانش و سعى و كوشش بر تأمين زمينهء انقلاب اصيل اسلامى در آينده نمايد تا شاگردان و مبلغين ارزنده اى را تربيت كند كه هر كدام بتواند بخش مهمى از تغذيهء فكرى و سياسى كشور اسلامى را به عهده بگيرد.
امام صادق (عليه السلام) بالعيان مشاهده مى كرد كه پايدارى و تكامل هر انقلاب و پيشرفت هر نهضتى، آمادگى فكرى و پايگاه علمى و زمينه سازى بنيادى را لازم دارد و بدون آن هرگونه انقلاب و نهضت پايدارى ندارد از اينرو امام به تقويت اين پايگاه همت گماشت و به تربيت شاگردان و دانشجويان تلاش مصروف ساخت تا زعامت فكرى و روحى مردم را رهبرى و ارشاد نمايد.
بر همين اساس و روى همين تز و برنامهء الهى بود كه او آغازگر حركت علمى و نهضت فكرى مسلمانان گرديد و دانشگاهى به وجود آورد كه دانشجويان و طالبان علوم را از هر سو به خود جلب مى نمود و در مهد تربيت خود براى سازندگى جامعه آينده افرادى تربيت و آماده مىساخت.
برنامهء زيد برادر زاده اش امر به معروف و نهى از منكر بود، هر چند كه مستلزم إعمال زور هم باشد. او توسل به شمشير را در راه احقاق حق ضرورى مى شمرد....
زيد اين چنين درك كرده بود كه در راه حكومت بر توده ها بايد از عقيده ء عمومى آنان پشتيبانى كرد از اين رو با اعلام پذيرش ابوبكر وعمر به عنوان خليفهء قانونى منتخب